Quantcast
Channel: گمنامیان
Viewing all 501 articles
Browse latest View live

این تصویر، نشان از فاصله عمیق بین صدا و سیمای رژیم با واقعیت های جامعه است!

$
0
0
سی و اندی سال است که صدا و سیمای رژیم، تلاش کرده اسامی اصیل ایرانی را با جرم و جنایت پیوند دهد. سی و سه سال است که تمام شخصیت های خوب فیلم ها اسامی اسلامی دارند، اما شخصیت های بد فیلم، همه  سهراب و رستم و سیاوش و آرش هستند!

در حقیقت، رژیم تلاش داشته بدینوسیله، القا کند که افرادی که اسامی اصیل ایرانی دارند و از خانواده های مذهبی نمی آیند، معمولا افرادی خلاف کار هستند.

حال نگاهی به این گزارش از روزنامه رژیم بیاندازید، می بینید که تمامی افراد خلاف کاری که دستگیر شده اند، اسامی اسلامی دارند...!!

ذکر این نکته ضروری است، اصولا بین اسم فرد و شخصیت او هیچ ارتباطی وجود ندارد، یک نفر می تواند نامش محمدرضا شجری پور باشد، اما وبلاگ نویسی باشد که جانش را برای آزادی و نقد اسلام به خطر می اندازد! 

اصولا نمی توان بر اساس نامه فرد، بر روی شخصیت او قضاوت کرد و این کار زشت و زننده ای است.




نوشته های چند روز گذشته:  


دو:  
غده ای سرطانی در شورای ملی، با نام عباس فخرآور/ با این غده چرکین چه باید کرد؟




و چند نوشته اخیر این وبلاگ:





  




آشتی ملی، ملعبه ای برای سرکوب و یا نادیده گرفتن خردجمعی و یا دمکراسی نیست!

$
0
0
به یاد بیاوریم که خمینی، بارها بر آزادی بیان تاکید کرده بود، و مثلا گفته بود:

"اگر چنان چه مضرّ به حال ملت نباشد، بيان همه چيز آزاد است، چيزهايي آزاد نيست كه مضرّ ِبه حال ملت ما باشد". (صحيفه نور ، ج3, ص48.)

بسیاری از اشخاص، در قبل از انقلاب با شنیدن این حرف های خمینی، تصور می کردند که خمینی به آزادی، اعتقاد دارد!

و تنها حلقه گم شده ماجرا، اینجا بود که این افراد، کمی عمیق تر نگاه نمی کردند تا ببیند که مثلا در جمله بالا؛ منظور خمینی از "ملت ما"، شخص خودش بود و تصور می کرد آزادی تا جایی باید وجود داشته باشد که موقعیت او و یا دیگر آخوندها را به خطر نیاندازد.

در حقیقت، اینکه شخصی شعاری بدهد و بگوید مثلا آزادی بیان چیز خوبی است، کفایت نمی کند، باید به دقت نگریست که آیا آن شخص، اولا درک درستی از آزادی بیان دارد؟! و آیا اصولا، حاضر است برای آزادی بیان هزینه بدهد و به آزادی بیان پایبندی دارد؟!

این مهم، هنگام استفاده از مفاهیمی چون "آشتی ملی" نیز باید رعایت شود، چه آنکه در فضای سیاسی اپوزسیون ایرانی، این عبارت بسیار به گوش می رسد. دقت به نکات ذیل، ضروری است:

-          آَشتی ملی معطوف به رخدادهای گذشته است، و به اتفاقات آینده ربط پیدا نمی کند.
-          آشتی ملی به معنای بخشیدن افرادی است که در گذشته خطا کرده اند، و به معنای این نیست که پیشاپیش، جنایات و یا اشتباهات آینده آنها را ببخشند. هر شخصی در مقابل اعمال خود در گذشته، حال و آینده مسئول است. تنها می توان اعمال گذشته فرد را بخشید، ولی نمی توان درباره اعمال آینده افراد قضاوت کرد.
-          آشتی ملی، به معنای دادن تیغ تیز به دست زنگی مست نیست! آشتی ملی به معنای این نیست که مثلا به فلان بسیجی یا مزدور رژیم، چشم بسته این اختیار داده شود که در آینده هر کاری که می خواهد بکند و یا به جنایات خود ادامه دهد.
-          آشتی ملی در تناقض با دمکراسی قرار ندارد. اینگونه نیست که یک خطاکار سابق، به بهانه آشتی ملی اجازه داشته باشد که نظر اکثریت یک جامعه ای را زیر پا بگذارد، ساده ترین اصول جامعه مدرن را نادیده بگیرد.
-          در اعلامیه جهانی حقوق بشر، به صراحت گفته شده که از یک بند، نمی توان برای نقض دیگر بندهای اعلامیه استفاده کرد. این اصل در اینجا نیز صادق است.  اصولا دمکراسی و حقوق بشر، از یک آبشخور فکری مشترک بر می خیزند، لذا نمی توان از آشتی ملی به عنوان ملعبه ای برای نادیده گرفتن نظر اکثریت بهره گرفت. 

نوشته های چند روز گذشته:  


دو:  
غده ای سرطانی در شورای ملی، با نام عباس فخرآور/ با این غده چرکین چه باید کرد؟



و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




  

درخواست اکثریت اعضای شورای ملی ایران برای اخراج فخرآور از شورای ملی ایران

$
0
0
لازم به یادآوری است که قبلا نیز فخرآور به دلیل تلاش برای ایجاد تنش و نابود کردن سکولارهای سبز، از ارگان یاد شده، اخراج شده بود. (منبع)

اخراج این انگل (!) از شورای ملی، می تواند زمینه ساز پیشرفت و موفقیت این نهاد سیاسی باشد. 



نوشته دیروز: 

آشتی ملی، ملعبه ای برای سرکوب و یا نادیده گرفتن خردجمعی و یا دمکراسی نیست!.
به یاد بیاوریم که خمینی، بارها بر آزادی بیان تاکید کرده بود، و مثلا گفته بود:

"اگر چنان چه مضرّ به حال ملت نباشد، بيان همه چيز آزاد است، چيزهايي آزاد نيست كه مضرّ ِبه حال ملت ما باشد". (صحيفه نور ، ج3, ص48.)

بسیاری از اشخاص، در قبل از انقلاب با شنیدن این حرف های خمینی، تصور می کردند که خمینی به آزادی، اعتقاد دارد!

و تنها حلقه گم شده ماجرا، اینجا بود که این افراد، کمی عمیق تر نگاه نمی کردند تا ببیند که مثلا در جمله بالا؛ منظور خمینی از "ملت ما"، شخص خودش بود و تصور می کرد آزادی تا جایی باید وجود داشته باشد که موقعیت او و یا دیگر آخوندها را به خطر نیاندازد.

در حقیقت، اینکه شخصی شعاری بدهد و بگوید مثلا آزادی بیان چیز خوبی است، کفایت نمی کند، باید به دقت نگریست که آیا آن شخص، اولا درک درستی از آزادی بیان دارد؟! و آیا اصولا، حاضر است برای آزادی بیان هزینه بدهد و به آزادی بیان پایبندی دارد؟!

این مهم، هنگام استفاده از مفاهیمی چون "آشتی ملی" نیز باید رعایت شود، چه آنکه در فضای سیاسی اپوزسیون ایرانی، این عبارت بسیار به گوش می رسد. دقت به نکات ذیل، ضروری است:

-          آَشتی ملی معطوف به رخدادهای گذشته است، و به اتفاقات آینده ربط پیدا نمی کند.
-          آشتی ملی به معنای بخشیدن افرادی است که در گذشته خطا کرده اند، و به معنای این نیست که پیشاپیش، جنایات و یا اشتباهات آینده آنها را ببخشند. هر شخصی در مقابل اعمال خود در گذشته، حال و آینده مسئول است. تنها می توان اعمال گذشته فرد را بخشید، ولی نمی توان درباره اعمال آینده افراد قضاوت کرد.
-          آشتی ملی، به معنای دادن تیغ تیز به دست زنگی مست نیست! آشتی ملی به معنای این نیست که مثلا به فلان بسیجی یا مزدور رژیم، چشم بسته این اختیار داده شود که در آینده هر کاری که می خواهد بکند و یا به جنایات خود ادامه دهد.
-          آشتی ملی در تناقض با دمکراسی قرار ندارد. اینگونه نیست که یک خطاکار سابق، به بهانه آشتی ملی اجازه داشته باشد که نظر اکثریت یک جامعه ای را زیر پا بگذارد، ساده ترین اصول جامعه مدرن را نادیده بگیرد.
-          در اعلامیه جهانی حقوق بشر، به صراحت گفته شده که از یک بند، نمی توان برای نقض دیگر بندهای اعلامیه استفاده کرد. این اصل در اینجا نیز صادق است.  اصولا دمکراسی و حقوق بشر، از یک آبشخور فکری مشترک بر می خیزند، لذا نمی توان از آشتی ملی به عنوان ملعبه ای برای نادیده گرفتن نظر اکثریت بهره گرفت. 

نوشته های چند روز گذشته:  


دو:  
غده ای سرطانی در شورای ملی، با نام عباس فخرآور/ با این غده چرکین چه باید کرد؟



و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




  

این تصویر، عمق تفاوت نگرش به کرامت انسانی در چین و بریتانیا را نشان می دهد...!

$
0
0
این تصاویر، مصاحبه برای استخدام مهماندار در خط هوایی چین است! شکل و قیافه و بدن و صورت و همه جای دختر بیچاره را چک می کنند تا مطمین شوند او به اندازه کافی زیبا هست تا که شایستگی مهمانداری هواپیما باشد!

دیدن این تصاویر، لحظه ای مرا به فکر فرو برد، زمانی که این شرایط را با کشور بریتانیا مقایسه می کنم.

این تفاوت احترام به حقوق بشر در یک کشور دیکتاتوری و با مثلا بریتانیا است.

در بریتانیا رزومه ای (سی- وی) که برای کار تهیه می شود، فاقد عکس است، چون معتقدند که صاحب کار، نباید بر اساس قیافه افراد تصمیم بگیرد!

معمولا کمپانی های بزرگ یا شرکت های کاریابی، به محض دریافت یک روزمه که بر روی آن عکس وجود داشته باشد، آن رزومه را به سطل آشغال می اندازند!! دلیلش مشخص است، چون طبق قانون، نمی توان مثالی چون گرایش جنسی، سن، مذهب، جنبسیت و یا کشور محل تولد و یا ناتوانی جسمی، را در استخدام یک نفر، به عنوان فاکتور در نظر گرفت، و اگر یک صاحب کار، چنین کند، او با خطر دادگاه و جریمه روبرو است.

حال اگر کسی عکس خود را در رزومه اش بگذارد، بخشی از این اطلاعات فوق (مثلا قیافه اش را)، بروز داده است، و حال اگر صاحب کار، روزمه فرد را حتی بررسی کند و او را استخدام نکند، صاحب رزومه این حق را دارد که از صاحب کار شکایت کند، چون می تواند به دادگاه بگوید صاحب کار،  او را به دلیل مثلا قیافه اش، و یا رنگ پوستش استخدام نکرده است!

صد البته که این استخدام باید منطقی نیز باشد، مثلا یک نفر که با ویلچر حرکت می کند، نمی تواند اعتراض کند که چرا او را برای مهمانداری هواپیما استخدام نمی کنند، چون باید از نظر جسمی، فرد توانایی انجام کار را داشته باشد، اما اگر همان کسی که با ویلچر حرکت می کند، تنها به دلیل ناتوانی جسمی از شغل منشی گری محروم شود و صاحب کار، او را استخدام نکند، صاحب کار با مجازات های جدی روبرو خواهد شد.

حاصل احترام به حقوق بشر در بریتانیا این می شود که رفاه اجتماعی در بالاترین حد ممکن است، اما در چین، زندگی انسان ها به شکل برده داری است...!

زیبایی بیشتر یا کمتر، دست خود انسان نیست، همانطوری که رنگ پوست، نژاد و یا جنسیت، و نمی توان گفت چون کسی کمتر زیبا است ، نباید از حقوق اجتماعی کمتری برخوردار باشد.

این توهین به کرامت ذاتی انسان ها است، اگر بگوییم چون کسی رنگ پوست یا چهره اش متفاوت است، باید از حقوق متفاوتی برخوردار باشند، همه انسانها، صرفا به دلیل انسان بودن، از حقوق برابر بهره مند هستند.



نوشته های چند روز گذشته:  




و چند نوشته اخیر این وبلاگ:








  






آفرین به نوروز حیدری، پلنگ گله اش را نابود کرد، اما او علیرغم مسلح بودن، پلنگ را نکشت! (+تصاویر)

$
0
0
نوروز حیدری، آدم پولداری نیست. او چوپان شریف و زحمتکشی است که برای گذران زندگی، چند گوسفند و بز دارد. گله او متشکل از یکصد و چهل بز و گوسفند است. 


او برای امرار معاش و زندگی کردن، ناچار است که هر روز گله خود را به چرا ببرد. در حقیقت، گله او، همه ثروت او است.

زمانی که یک پلنگ نادر، چند روز پیش به گله او حمله کرد، او تفنگ برنویی را همراه خود حمل می کرد که می توانست به راحتی پلنگ را بکشد. اما او به جای کشتن پلنگ، تنها صبر کرد و به نظاره ایستاد.

او مرد شریفی است که می دانست تعداد انگشت شماری از این پلنگ برای ایران باقی مانده است، با اینکه می دید پلنگ دارایی و داشته اش از بین می رود، اما پلنگ را نکشت.

از یکصد و چهل بز او، چهل و چهار تا کشته شده است.

پی نوشت: زمانی که ایران بودم، شخصی را می شناختم که از یکی  بهترین دانشگاه های اروپا فارغ التحصیل شده بود، و تحصیلات بسیار بالایی داشت. تفریح آخر هفته او، شکار بود. وقتی برای اولین بار، آلبوم عکس های او را دیدم که چگونه از هر حیوان، چندتایی را شکار کرده، شگفت زده شدم. حال نوروز حیدری را با او مقایسه می کنم، مشخص است که نوروز عزیز ما، تحصیلات او را ندارد، اما خودتان قضاوت کنید، کدام یک «شعور» بیشتری دارند؟! این بهترین مثال است که الزاما تحصیلات دانشگاهی بالا ربطی به «شعور» ندارد.
نوروز در مصاحبه با خبرنگاران گفته است: 

همیشه اسلحه برنوی مجازم را همراه دارم. قبلا هم در این کوه پلنگ دیده بودم. این حیوان خیلی زیباست، شما تا از نزدیک نبینیدش، متوجه حرف من نخواهید شد. به خدا قسم اگر تمام دام‌هایم را هم می‌خورد، هرگز به طرفش تیر نمی‌انداختم. وقتی خبرنگار از او می‌پرسد که آیا از صمیم قلب گفتید، اگر تمام دام‌هایتان توسط پلنگ تلف می‌شد، آسیبی به این حیوان نمی‌زدید، پاسخ می‌دهد: خداوند به ما برکت می‌دهد. هر ساله بزغاله‌ها و بره‌های جدید متولد شده و دام‌هایمان دوباره زیاد می‌شوند؛ اما اگر پلنگ از بین رفت، دیگر این کوه پلنگ نخواهد داشت. باز هم می‌گویم اگر تمام دام‌های من را تلف کرده بود، هرگز پلنگ را نمی‌کشتم.پدرم همیشه از خرس‌های این منطقه تعریف می‌کند؛ اینجا قبلا شمار بسیار‌ی خرس زندگی می‌کرد اما مردم همه را کشتند و الان دیگر خرس در کوه نیست. چند سال است که خرسی نیست و دیده نشده است. 
اگر عقابی در آسمان این کوه پرواز نکند، اگر کل و بزهای وحشی داخل کوه نباشند، اگر سر یک چشمه ده‌ها کبک آب نخورند، طبیعت لذت بخش نیست. من از شنیدن صدای آواز کبک‌ها در این کوه خیلی بیشتر از خوردن گوشت آن‌ها لذت می‌برم. این منطقه خیلی بکر و زیباست؛ من از طبیعت زادگاهم لذت می‌برم؛ اما طبیعت هر چقدر بکر و زیبا باشد، بدون جاندارانش هیچ لطفی ندارد.

نوشته های چند روز گذشته:  

و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




گزارش رویترز از دزدی صد میلیاردی خامنه ای، بخش کوچکی از غارتگری او است، لیست کاملتر این است...!

$
0
0
نوشته دیگر امروز: ترجمه بیانیه سازمان عفو بین الملل/ اعتصاب غذای زندانیان سیاسی، توجه جوامع بین المللی را به محرومیت زندانیان سیاسی  از خدمات پزشکی جلب کرده است.

رویترزگزارشی را منتشر کرده که درآن، به بررسی ثروت ستاد اجرای احکام امام می پردازد. در این گزارش، ثروت این نهاد اقتصادی، ده ها میلیارد دلار براورد شده است.

اول به یاد بیاورید که طبق آمار خبرگزاری های رژیم، و به دلیل فقر اقتصادی حاکم بر کشور، بیش از هشتصد هزار کودک ایرانی، از گرسنگی و سو تغذیه رنج می برند.  

اما آیا فساد خامنه ای تنها به این چند ده میلیارد دلار دزدی ناقابل (!) ختم می شود؟! برای شما در اینجا، چند مورد از اخبار مروبط به فساد او را ذکر می کنم:

-          به گزارش گاردین، یکی از حساب های متعلق به مجتبی خامنه ای توقیف می شود، در این حساب بیش از یک میلیارد پوند (!) پول وجود دارد. (منبع: روزنامه گاردین)

the UK decision to block $1.6bn of funds to the bank accounts of Mojtaba Khamenei, the son of the supreme leader

-          به گزارش العربیه، مبلغ یک میلیارد و ششصد میلیون دلار پول فروش نفت، به حساب محتبی خامنه ای واریز گردیده است!! (منبع)
خوب، این دو مورد بالا، حتما شما را عصبانی می کند، اما این دزدی های چند هزار میلیارد تومانی، نوک کوه یخ است. اجازه بدهید، یک دزدی دیگر را مثال بزنیم:

طبق این گزارش،قراردادی ننگین بین خامنه ای و شرکت چینی منعقد شده است که طبق آن و به بهانه وجود تحریم های بین المللی، یکی از مهمترین میادین نفتی ایران، با ارزشی برابر با پانصد میلیارد دلار، دو دستی تقدیم طرف چینی می شود.

طی این قرارداد که از ترکمان چای نیز ننگین تر است، بیش از یکصد میلیارد دلار رشوه به خامنه ای می رسد، و طرف چینی، بیش از دویست میلیارد دلار سود می کند!

طبق گفته کارشناسان: «درآمد چين از نفت ايران جمعا به ۴۶۷ ميليارد و ۲۰۰ ميليون دلار می رسيد. از اين مبلغ می بايست حداکثر ۱۰۰ ميليارد دلار نصيب ايران می شد که کمی بيشتر از ۲۰ درصد کل درآمد است.» (منبع)

خوب، طبیعی است که اکنون خون شما به جوش آمده اسـت، اما آیا ضرر حکومت افرادی فاسد در این رژیم، به این مورد ختم می شود؟!

خیر! در اینجا، رئوس ضرر های اقتصادی این رژیم را برای شما به صورت خلاصه می نویسم:

یکی از مهمترین خیانت های  رژیم،  ایجاد بحران بین المللی است که در نتیجه آن وضع اقتصادی مردم به این وضع فجیع درآمده است.دو بحران توسط اصلی، به شرح ذیل است:

الف-) ایران در منطقه از دو گروه تروریستی حزب الله و حماس حمایت می کند خود مردم فلسطین و لبنان نیز از دو گروه یاد شده متنفر هستند و معتقدند این گروه های تروریستی یاده شده بشدت فاسد بوده و فقط بدلیل منافع خودشان از ایجاد صلح با اسراییل جلوگیری می کنند. بدلیل حمایت ایران از گروه تروریستی فوق، تمام کشورهای پیشرفته و متمدن دنیا با دولت ایران اختلاف دارند.

ب-) ایجاد بحران هسته ای و پیگری ساخت بمب اتم که تحریم های بین المللی را برای ایران به همراه داشته است.

بابت دو بحران یاد شده ، مردم ایران ضررهای زیر را متحمل شده اند:

یک- دولت روسیه در عوض حمایت از ایران، سهم ایران را در منابع نفتی و گازی دریای خزر از پنجاه درصد طبق قرارداد سال 1949 به یازده درصد کاهش داده است. با توجه به اینکه تاکنون بیش از پنجاه میلیارد بشکه نفت در میادین نفتی دریای خزر کشف شده است، این به معنی از دست رفتن بیست میلیارد بشکه نفت از ثروت مردم ایران است که به رقم افسانه ای دوهزار میلیارد دلار(دو تریلیون دلار) می رسد. این به معنی 30000دلار پول از جیب هر ایرانی است.

دو- به دلیل بحران های فوق، شورای امنیت، تحریم های زیر را برای ایران در نظر گرفته است، و ما ضررهای زیر را متحمل شده ایم:

الف- علی رغم اینکه ایران بهترین موقعیت جغرافیایی را برای سرمایه گذاری دارد، اما به دلیل تحریم و ایجاد بحران های بین المللی توسط احمدی نژاد، هیچ شرکت خارجی در ایران سرمایه گذاری نمی کند. لذا در میادین مشترک نفتی با کشورهای همسایه چون قطر ، آنها مشغول استخراج هستند و سهم ما را نیز آنها می فروشند. میلیاردها دلار از ثروت کشور ها در حال تاراج به این شیوه است.

ب- به دلیل نبود سرمایه گذاری خارجی در صنعت نفت و گاز و از طرفی چون شرکت های صاحب تکنولوژی به دلیل تحریم حاضر به انجام کار در ایران نیستند، بهره وری ما برای استخراج نفت بسیار پایین آمده است و میلیاردها بشکه نفت برای همیشه در اعماق چاه ها باقی می ماند. ضریب برداشت نفت در ایران 24 درصد است در حالی که در نروژ ای نرقم 65 % است ، یعنی ما دو برابر نفتی که صادر می کنیم، را نابود می کنیم.این به معنی از دست دادن نه هزار میلیارد دلار پول است. (عصر ایران – یک اسفند به نقل از رییس پژوهش نفت ایران)

ج- به دلیل تحریم های بانکی بین المللی ما برای صادرات و واردات، ناچار هستیم از بانک های کشورهای ثالث استفاده کنیم که برای کشورما هزینه ای حدود ده درصد به همراه دارد. یعنی 10% تمام صادرات و واردات کشور را باید به یک کشور ثالث مانند امارات برای استفاده از سیستم بانکی آنها، باج بدهیم، یعنی رقمی حدود بیست میلیارد دلار در سال!

د-سالیانه بیش از 180000نفر از متخصصین تحصیل کرده ایرانی به دلیل نبود امنیت و فرصت شغلی از ایران فرار می کنند که طبق امار صندوق بین المللی پول، به معنی از دست دادن پنجاه میلیارد دلار پول است.در حالی که اگر امنیت اقتصادی بود، ما به بیش از این افراد تحصیل کرده برای ساختن و توسعه ایران نیاز داشتیم.

جمع بندی :
ضررهای درازمدت : تاراج یکصد و پنجاه و هفت هزار دلار جیب هر ایرانی
اولین ضرر درازمدت: تاراج سهم ایران در دریای خزر به ارزش بیش از دو هزار میلیارد دلار
دومین ضرر درازمدت: اتلاف منابع نفتی با برداشت غلط به دلیل تحریم به ارزش بیش از نه هزار میلیارد دلار
با یک جمع و تفریق ساده به عدد 157000 دلار به ازا هر ایرانی می رسیم.


اما باور کنید که ضررهای رژیم به موارد فوق خلاصه نمی شود، کافیست نکات ذیل را به یاد بیاورید:

الف) افسردگی بسیار زیاد مردم ایران، ناشی از جنایات این جماعت غارتگر است!

ب) طول عمر کوتاه و مرگ و میر بالا نیز، ناشی از جنایات این جماعت غارتگر است!

ج) شان و حرمت ایران در دنیا شکسته شده و آبرویی برای ما نمانده است. اعتبار پاسپورت ایرانی، پایینترین در دنیا است! مردم دنیا، با شنیدن اسم ایران، به یاد ترور و آدم کشی می افتند...!

د) اقتصاد کشور را نابود کرده اند، از طرفی، دزدی های عجیب و غریب آنها، آدمی را شگفت زده می کند، به عنوان مثال، به اندازه درآمد ده سال نفت ایران، تنها در یکی از پروژه های کشور، به حساب خامنه ای رفته است...!

ر) کشور در آستانه جنگ است و هر لحظه ممکن است آمریکا و اسراییل، به ایران حمله کنند...!

ز) نسل آینده کشور، به دلیل نبود آموزش و پرورش درست، به شدت آسیب دیده است.


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




ترجمه بیانیه سازمان عفو بین الملل/ اعتصاب غذای زندانیان سیاسی، توجه جوامع بین المللی را به محرومیت زندانیان سیاسی از خدمات پزشکی جلب کرده است.

$
0
0
نوشته دیگر امروز:  گزارش رویترز از دزدی صد میلیاردی خامنه ای، بخش کوچکی از غارتگری او است، لیست کاملتراین است...! 


سازمان عفو بین الملل از مقامات ایران درخواست کرده است که هر چه سریعتر، امکان دسترسی زندانیان را به خدمات پزشکی فراهم کنند.

هر چند حق دسترسی زندانیان به خدمات پزشکی در قانون ایران تضمین گردیده است، اما زندانیان سیاسی که درخواست مرخصی درمانی می کنند تا بتوانند از خدمات پزشکی بیمارستانی که در زندان به آنها ارایه نمی  گردد، برخوردار شوند، شاهد این هستند که درخواست آنها رد می شود،  و مورد تبعیض واقع می گردند.

از آغاز ماه نوامبر، دوازده روز پبش، چند زندانیی سیاسی در زندان اوین، وکیل مدافع حقوق بشر، اقای عبدالفتاح سلطانی، و دیگر زندانیان سیاسی، چون امیر خسرو دلیرستانی، مهدی خدایی، و سعید مدنی، اعتصاب غذای تر را آغاز کرده اند تا به نبود خدمات پزشکی در زندان و ممانعت از دسترسی زندانیا سیاسی به خدمات پزشکی، اعتراض کنند.

در نامه خود، افراد اعتصاب کننده، اعلام کرده اند که افراد زیر از دسترسی به خدمات پزشکی محروم گردیده اند:

-          محمد حسن یوسف پوریسفی، که از بیماری قلبی رنج می برد.
-          اسماعیل برزگر،
-          احمد دانشپور، که بیست کیلو از وزن خود را به دلیل نبود خدمات پزشکی از دست داده است.
-          حمید نقیبی که مبتلا به سرطان است.
-          داورد اسدی که نیازمند جراحی بر روی پا و لگن است.
-          مرتضی محمدی،
-          علی رضا ااحمدی
-          نادر جانی که جانباز دوران جنگ ایران و عراق است و شیمیایی شده است.
-          یاشار دارشفایی،
-          مهدی کروبی و میرحسین موسوی نیز از فوریه 2011 در زندان عیر رسمی به سر می برن.د  
اعتصاب کنندگان، اعتصاب خود را در دهم ماه نوامبر 2013، بنا به درخواست ده ها زندانی سیاسی و خانواده های آنها، پایان دادند.

دختر عبدالفتاح سلطانی، به سازمان عفو بین الملل گفته است، هر چند پدر من  قبلا مخالفت خود را با اعتصاب غذا به عنوان یک روش ابراز اعلامشکایت و مخالفت بوده است، اما شرایط  وخیم زندانیان سیاسی که از بیماری رنج می برند، او را ناچار کرده است که به اعتصاب غذا متوسل شود.

پیرو اعتصاب غذای سلطانی، هشتاد زندانی سیاسی در زندان رجایی شهر نیز به اعتصاب غذای سه روزه ای در دست زده اند تا حمایت خود را اعلام دارند.

شرایط زندان های ایران به شدت بد است، و زندانیان قربانی رفتارهای غیر انسانی و خشن می شوند. این شرایط بد، به اضافه شلوغی زندان، نبود غذای مناسب و محرومیت زندانیان از دسترسی به خدمات پزشکی، باعث وخامت شرایط جسمی آنها می گردد.

بسیاری از زندانیان که از بیماری های سخت رنج می برند، تقاضای مرخصی درمانی کرده اند، اما مقامات زندان، این درخواست ها را رد کرده اند.


عدم ارایه خدمات پزشکی به بیماران، زیر پا گذاشتن تعهدات بین المللی است که رژیم ایران دارد. محرومیت زندانیان از خدمات پزشکی، نقض میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی است که ایران نیز آنرا امضا کرده است.

استانداردهای سازمان ملل، دولت ها را موظف می کند که زندانیان بیمار را به مراکز خدمت پزشکی منتقل کنند و به آنها خدمات پزشکی ارایه کنند.

سازمان عفو بین الملل، اسناد دیگری مبنی بر محرومیت زندانیان بیمار از دسترسی به خدمات پزشکی در اختیار دارد، به عنوان مثال:

حسین رونقی ملکی، که با حکم پانزده سال زندان ربرو است، یک وبلاگ نویس و فعال سیاسی است، او از بیماری ناشی از شکنجه در دوران بازداشت رنج می برد، اما از خدمات پزشکی محروم است. کلیه های او آسیب دیده است.

رضا شهابی، فعال حقوق کارگری است که به دلیل کمردرد شدید ناشی از حراجی، نیاز به خدمات پزشکی ادارد، اما همچنان از خدمات پزشکی محروم است.

محمد رضا پورشجری، دیگر وبلاگ نویس ایرانی، که با نام سیامک مهر می نویسد، و در زندان قزل حصار نگه داری می شود، دو بار حمله قلبی داشته، از بیماری آرتروز نیز رنج می برد، اما همچنان از خدمات پزشکی محروم است.

نوشته های چند روز گذشته:  
و چند نوشته اخیر این وبلاگ:



دمکراسی به معنای برتری مطلق اعلامیه حقوق بشر، بر تمامی قوانین جاری کشور است/ یک مثال: دادگاه حقوق بشر اتحادیه اروپا

$
0
0
دمکراسی به معنای گردن نهادن به خرد جمعی و پذیرفتن نظر اکثریت و اداره جامعه بر اساس این نظرات است. و با تقریب خوبی می توان گفت که هیچ گاه، اکثریت جامعه خواستار این نخواهند شد که حقوق انسانی کسی زیر سوال برود.

دلیل آن نیز ساده است، چه آنرا بخشی از روند تکامل بدانیم، و یا چه آنکه این بخشی از اخلاق باشد، خرد جمعی انسان ها، خواستار نقض حقوق بشر در مورد دیگران نمی شود.

هیچگاه این اتفاق در یک کشور دمکراتیک رخ نخواهد داد که مثلا اکثریت جامعه، بیایند و بگویند باید اقلیت رنگین پوست جامعه را باید آزار داد و آنها را کشت.

البته پیش شرط هایی نیز برای استقرار دمکراسی در جامعه وجود دارد، مثلا آزادی بیان و آزادی اندیشه، پیش شرط های استقرار دمکراسی در یک جامعه هستند. اصولا بدون آزادی بیان، نمی توان شاهد شکل گیری دمکراسی در جامعه بود.

آزادی بیان، باعث می شود که افراد، بهترین انتخاب ممکن را انجام دهند و به هیچ وجه، حقوق اقلیت ها را نادیده نگیرند.

البته این یک واقعیت است که امکان دارد اکثریت یک جامعه نیز اشتباه کنند، در اینجاست که می توان با توسل به پروتکل هایی چون دادگاه های حقوق بشر، جلوی این اشتباهات را گرفت.

یک مثال:
در اتحادیه اروپا، دادگاهی وجود دارد به نام دادگاه حقوق بشر اتحادیه اروپا. تمامی اتباع کشورهای عضو اتحادیه اروپا می توانند به صورت شخصی در آن دادگاه حضور یابند، و نسبت به نقض حقوق انسانی خود در کشور متبوع خود، شکایت کنند.

این دادگاه، یک دادگاه بین المللی است که در استراسبورگ فرانسه واقع شده است.

به عنوان مثال، اگر یک دولت بر خلاف قانون جاری کشور خودش و یا حتی بر اساس قانون جاری، حقوق انسانی یک انسان را در کشورهای عضو اتحادیه اروپا نقض کند، آن شخص می تواند به این دادگاه مراجعه کند و شکایت خود را تسلیم کند.

ایده ایجاد این دادگاه، اولین بار در سال 1959 شکل گرفت، ولی بعد از فروپاشی و نابودی دیوار برلین، این ایده شکل جدی تری به خود گرفت. (هر چند بر  این دادگاه، انتقادات بسیاری وارد است و هنوز راه طولانی را پیش رو دارد).

دادگاه حقوق بشر اتحادیه، اطمینان حاصل می کند که قوانین جاری کشورهای عضو، حقوق بشر را نقض نکند و حقوق بشر، مقدم بر قوانین جاری و یا حتی عملکرد دولت ها قرار گیرد.

اگر منصفانه نگاه کنیم، در دراز مدت، و در صورت استقرار یک دمکراسی واقعی به همراه آزادی بیان، مردم یک جامعه به آنچنان بلوغی دست می یابند که اعلامیه جهانی حقوق بشر را مقدم بر تمامی تصمیمات حکومتی و یا قوانین جاری کشور در نظر بگیرند.

نوشته های اخیر این وبلاگ:

و چند نوشته اخیر این وبلاگ:





دخترک، هزار و چهارصد سال است که دین اسلام، بر سرت کوبیده، دیگر نیازی به زنجیر نیست...!

$
0
0


نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




دو مقایسه ساده، شرکت ملی گاز ایران و شرکت ژ-د-اف (شرکت گاز فرانسه)

$
0
0
در اخبار آمده بود که شرکت ملی گاز ایران ورشکسته شده (منبع) و بیش از ده هزار میلیارد تومان بدهی دارد! آدمی انگشت به دهان می ماند که اینها چگونه موفق شده اند که یکی از ثروتمندترین شرکت های دنیا را به ورشکستگی بکشانند!

لطفا توجه فرمایید:

-          شرکت ملی گاز ایران، یکی از بزرگترین بازار مصرف های دنیا را دارد،
-          به صورت منوپول و انحصاری، بازار را در اختیار دارد! یعنی رقیبی برای این شرکت نیست!
-          بزرگترین منابع گاز دنیا، با بیش از سی و سه هزار میلیارد متر مکعب گاز در اختیار این شرکت است!
-          نیروی کاری ارزان، در اختیار این شرکت است!
مدیریت پت و مت:

اگر پت و مت هم به مدیریت این شرکت منصوب می شد، باز هم امکان ورشکستی این شرکت، نزدیک به صفر بود! اصولا یک مدیریت بسیار خوب، با هدف نابودی و غارت این شرکت، می تواند به چنین موفقیتی دست یابد و این مجموعه عظیم را ورشکسته کند!

جالب اینجاست، این شرکت، خود به گسترده ترین منابع گازی دنیا دسترسی دارد، و باز ورشکسته شده، حال اگر قرار بود این شرکت گاز را نیز وارد کند، چه اتفاقی برایش می افتاد؟! فکر می کنم در اینصورت، به جای ساختمان دفتر مرکزی این شرکت، تنها یک چاله عظیم وجود می داشت...!

یک مقایسه ساده:

فرانسه فاقد منابع گازی است. منابع گازی آن، کمتر از یک ده هزارم ایران است! حال کافی است نگاه کنیم و ببینم که شرکت ژ د اف سوئز (شرکت گاز فرانسه)، در سال گذشته بیش از چهار میلیارد یورو سود دهی داشته است!

البته نکات ذیل، قابل توجه است:

-          بازار مصرف فرانسه، بسیار کوچکتر از ایران است و مصرف گاز به اندازه ایران همه گیر نیست!
-          قیمت گاز، تقریبا هم اندازه ایران است (با توجه به افزایش شدید قیمت گاز در چند سال اخیر در ایران)!
-          این شرکت باید گاز از منابع بین المللی تامین کند.
-          این شرکت، فعالیت انحصاری ندارد، و دیگر شرکت های رقیب نیز در بازار وجود دارند!
-          حقوق کارگران، در فرانسه بسیار بیشتر از ایران است!
نوشته دیگر امروز: 
شکل استادیوم جدید فوتبال قطر، مشابه آلت جنسی زنانه است..!

نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




   دخترک، هزار و چهارصد سال است که دین اسلام، بر سرت کوبیده، دیگر نیازی به زنجیر نیست...!


شکل استادیوم جدید فوتبال قطر، مشابه آلت جنسی زنانه است..!

$
0
0
 بنا به گزارش ها، طرح این استادیون که منتشر شده، همه متعجب شده اند، چه آنکه این استادیوم، به شدت مشابه آلت جنسی زنانه است

(فیلم و عکس در زیر آمده، منبع خبر نیز ایناست)

شاید این اتفاق در اروپا یا آمریکا، چیز عجیبی نباشد، اما در کشور اسلامی قطر، باعث شگفتی شده است، البته برخی نیز از آن استقبال کرده اند، و مثلا نویسنده گاردین نوشته است: (منبع)


In a world where sport and vaginas very rarely come together with such prominence (see every UK female footballer's salary versus every UK male footballer's salary), this can only be a good thing. And after all, why not have 45,000 people crammed inside a woman's reproductive system? It's not like they haven't been there before.




نوشته دیگر این وبلاگ:


نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




   دخترک، هزار و چهارصد سال است که دین اسلام، بر سرت کوبیده، دیگر نیازی به زنجیر نیست...!


آی کیوی امام زمان مگر چند است که بعد از هزار سال زندگی در ایران، هنوز فارسی را یاد نگرفته است؟!

$
0
0
بنده به هیچ وجه قصد توهین ندارم،  و تنها یک سوال کاملا ساده و منطقی مطرح می کنم.

ملایان شیعه معتقدند که امام زمان، در چاه جمکران زندگی می کند. یعنی آن بزرگوار، هزار و اندی سال است که در چاه جمکران زندگی می کند...!

حال سوال بنده این است، مگر آی کیو این امام چقدر پایین است که بعد از هزار و اندی سال، هنوز فارسی یاد نگرفته و باید حتما به زبان عربی با او مکاتبه کرد...؟! (در تصویر زیر از محل چاه جمکران، اعلامیه چسبانده اند که امام زمان فارسی بلد نیست!)

البته ناتوانی در یادگیری و یا پایین بودن هوش، دلیل برای تحقیر هیچ کسی نیست، اما بر این باورم که اگر ایشان، قرار است جامعه را هدایت کند، یا در دنیا عدل و داد برقرار کند، باید از یک حداقل هوش، برخوردار باشند..!

لازم به ذکر است که ببعی هم قادر است بعد از هزار سال، فارسی را یاد بگیرد..!! 

نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:





به این می گویند پیروزی!/ هزینه هزار میلیارد دلاری مردم ایران، برای توافق بر سر غنی سازی پنج درصدی!

$
0
0
در ده سال گذشته، هزینه ای که این برنامه اتمی به «صورت مستقیم» برای کشور داشته، بیش از هزار میلیارد دلار است.

در هر ماه، در چند سال گذشته، بیش از پنج میلیارد دلار به صورت مستقیم تنها به دلیل تحریم ها و در اثر عدم دسترسی به بازارهای نفتی، ایران متضرر گردیده است.

رئوس این توافقات به شرح زیر است:

-          ایران ذخیره بیست درصدی را از بین می برد، و حداکثر پنج درصد اورانیوم ذخیره می کند.
-          اجازه بازرسی می دهد،
-          و دیگر تاسیسات دیگری اضافه نمی کند.
 در عوض ایران، به چهار میلیارد دلار ارز دسترسی پیدا می کند!

اختلاف نظر:

مهمترین نکته اختلاف نظر، درصد غنی سازی است.

به صورت مشخص، ایران به ذخیره سازی بیست درصدی اقدام کرده است، در این میان اسراییل بر این باور است که اصولا ایران نباید غنی سازی کند!

و همچنان اسراییل به عنوان یکی از کسانی که بیش از همه، در اینباره نگرانی دارد، با این توافق چندان راضی نیست.

چند نکته خنده دار اینجاست:

-          برخی از افراد مذهبی و طرفدار رژیم، ظریف را با مصدق مقایسه کرده اند، که این خیلی خنده دار است.
-          اینکه شش قدرت بزرگ دنیا، جمع شده اند تا با رژیم مذاکره کنند، نه به دلیل قدرت رژیم، بلکه به دلیل اهمیت کشور ایران است.
نکته مهم دیگر، این است که در این میان، مثالی مانند حقوق بشر، آزادی بیان و آزادی اندیشه، حقوق زنان و حق مردم ایران برای برگزاری انتخابات آزاد، کاملا نادیده گرفته شده است و اصولا به این مساله پرداخته نشده است!



نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:





دردا که این پیروزی نیست! این شکست مردم ایران است!/ آیا غرب به رژیم چراغ سبز داده تا مانند قذافی، چند دهه جنایت کند؟!

$
0
0
کشورمان را به نابودی کشانده اند، ایرانی در خوار کرده اند، شان و منزلت ما را از بین برده اند، نام ایران، مترادف شده با نام ترور،  آنگاه دم از پیروزی می زنند.

هر کودک شش ماهه ای نیز می داند که تنها هدف رژیم از ادامه برنامه اتمی، دسترسی به بمب اتم است. حال باید از خود پرسید، آیا سران این رژیم نمی دانند که نمی توانند با چند کلاهک هسته ای، با چند هزار کلاهک اتمی آمریکا یا دیگر کشورهای غربی مقابله کنند؟!

صد البته که آنها بر این واقعیت واقف هستند، اما تنها هدف آنها از ادامه برنامه اتمی و دسترسی به بمب اتم، همیشگی کردن حکومت خودشان بر ایران است.

آنها به خوبی می دانند که اگر بمب اتمی داشته باشند، دیگر مردم ایران نمی توانند انها را سرنگون کنند. بهترین مقایسه، حکومت کنونی بشار اسد است، تصور می کنید اگر بشار اسد، بمب اتمی می داشت، لحظه ای در بمباران شیمیایی شهرها، درنگ می کرد؟!

تنها عاملی که جلوی بشار اسد را گرفته، آین است که می داند اگر مثلا بخواهد دویست هزار نفر را یکجا بکشد، آنگاه غرب وارد کارزار شده و دست به حمله نظامی خواهد زد، وگرنه این جنایتکار، از دست یازیدن به چنین جنایتی، دریغی ندارد.

حال حکایت رژیم آخوندی است، این حکومت به خوبی می داند که اگر بمب اتمی داشته باشد، دیگر حکومتش بر ایران، همیشگی می گردد.

اینچنین است که برای رسیدن به بمب اتمی، تا لبه نابودی کل کشور نیز جلو می روند.

بیش از هزار میلیارد دلار ضرر مستقیم برنامه اتمی در این چند سال گذشته است، آن هم در شرایطی که یک میلیون کودک ایرانی از گرسنگی و سو تغذیه رنج می برد!

در این میان، باید پرسید که نقض روزانه حقوق مردم ایران چه می شود؟ تکلیف دمکراسی و حق مردم ایران برای تعیین حاکمان، چه می شود؟!

واقعیت این است که این توافق، یک پیروزی برای این رژیم است، اما برای مردم ایران، یک شکست محسوب می شود، چون این رژیم موفق شده باز زمان بخرد و باز برای دستیابی به بمب اتمی تلاش کند.

به یاد بیاوریم که آمریکا، با قذافی توافق کرد، تا در صورت خاتمه دادن به برنامه اتمی، دیگر در مسایل نقض حقوق بشر لیبی، دخالت نکند. و دیدیم که دولت آمریکا، به مدت چند ده، چشم بر روی نقض حقوق بشر در لیبی بسته بود.

حال سوال اینجاست، آیا با این توافق کنونی، آمریکا می خواهد چشم بر روی نقض حقوق بشر بر ایران نیز ببندد؟!  
صد البته که این توافق کنونی، پیروزی برای رژیم کنونی ایران است، چون برخی از پول های ایران آزاد شده، اجازه صادرات پتروشیمی فراهم شده و رژیم می تواند با فراغ بال، به اعدام های فله ای و جنایت های خود ادامه دهد.

اما آیا اتفاقات اخیر، پیروزی برای مردم ایران محسوب می شود؟! خیر! این یک شکست تمام عیار برای مردم ایران است. تا زمانی که مردم ایران، دست در دست هم برای مقابله با این رژیم قد علم نکنند، آنها مغلوبه این نبرد با حکومت چنگیزی هستند...!  



نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:





بالاترین: فاتحه!

$
0
0
نکات ذیل را عرض می کنم، جمع بندی با خود شما:

-          نیک آهنگ کوثر، می نویسد که مهدی هاشمی رفسنجانی، از او خواسته بوده است که سایت بالاترین را برایش بخرد! » منبع یکو منبع دو
-          اینکه آیا مهدی هاشمی موفق شده سایت بالاترین را بخرد یا نه، هیچ اخباری در دسترس نیست، و تنها باید به بررسی عملکرد این سایت اکتفا کرد!
-          اکنون بالایار بالاترین، که کار مدیریت سایت، سیاستگذاری و حذف و فیلتر لینک ها را به عهده دارد، کابری است به نام  Zedd
-          دیدگاه این کاربر، نشان می دهد که چه سیاستی بر سایت بالاترین حاکم است،  و اینکه چه لینک هایی را حذف می کند و چه لینک هایی را نگه می دارد. لطفا نفرمایید که بالاترین خودش چیزی را تولید نمی کند و کاربران هستند که مطلب ارسال می کنند! به صورت مشخص، بالاترین از امکانات مدیریتی خود، برای اینکه چه لینکی داغ شود و نشود، سو استفاده می کند. 
-          تصویری از دو لینک که نوشته خود بالایار است، را در انتهای این نوشته گذاشته ام. 
-          به یاد داشته باشید که هر چند رییس جمهور وزیر امور خارجه را کاندید می کند، اما وزیر خارجه، قبل از تصویب مجلس، باید به تایید رهبر برسد. در حقیقت، وزیر خارجه رژیم، که یکی از مهمترین پست های این رژیم است، ملیجک رهبر است.
-          این کاربر، به شکل عجیبی، در راستای سیاست های رژیم حرکت می کند، به صورت مشخص، رژیم تلاش می کند که این قرارداد اخیر را یک پیروزی برای ایران بداند، حال اینکه هر کسی می داند اقتصاد ایران به ورشکستگی رسیده، تا ایران اجازه یابد پنج درصد غنی سازی کند!
این کاربر نیز تلاش دارد این قرارداد را پیروزی بداند.
-          اصولا مقایسه مصدق با ملیجک خامنه ای، توهین به جنبش آزادی خواهی ایران است.
-          جالب اینجاست، لینک این کاربر با یکصد و بیست رای منفی (و تنها صد رای مثبت) همچنان بر بالای سایت بالاترین می درخشد!! یعنی اکثریت کاربران، این لینک را محکوم کرده اند، اما حذف نشده است.
-          یادم است قبل از اجاره دادن بالاترین به رفسنجانی(!)، سایت مدتی در تیول (!) مجاهدین خلق بود، و آخرین لینکی که من به آن سایت فرستادم، یک لینک  از سایت سازمان بین المللی دیده بان حقوق بشر، در باره نقض حقوق بشر در اردوگاه مجاهدین بود! لینک با چند رای منفی و علی رغم هشتاد رای مثبت، فیلتر شد!

-          وای به روزی که پرده برافتد، رژیم سرنگون شود، و مشخص شود که مافیای خبری، و توپخانه رژیم در خارج از کشور، چه بازی کثیفی برای سرپا نگه داشتن رژیم انجام داده اند، و مشخص شود که چه پول هایی رد و بدل شده است! 

به این می گویند پیروزی!/ هزینه هزار میلیارد دلاری مردم ایران، برای توافق بر سر غنی سازی پنج درصدی!:
نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:






اهداى جايزه حقوق بشر كانادا به عبدالفتاح سلطانى

$
0
0
مركز حاميان حقوق بشر – عبدالفتاح سلطانى در پيامى به مديران برگزارى جايزه حقوق بشر در مرکز بین المللی حقوق بشر کانادا كه او و الکس نیوی را برنده سال ٢٠١٣ خود معرفى كرده بودند، اعلام كرد كه افسوس مى خورد نام ايران درصدر كشورهاى ناقض حقوق بشر قرار دارد. او گفت: « در ایران امروز از دین و اعتقادات مذهبی حاکم بر ایران به عنوان ابزاری برای نهادینه کردن انواع تبعیضات جنسیتی، قومیتی، مذهبی و اعتقادی استفاده می شود
غلامحسين رئيسى وكيل ايرانى مقيم كانادا در اين مراسم به نيابت از عبدالفتاح سلطانى براى دريافت اين جايزه حاضر شد و پيام وكيل زندانى عبدالفتاح سلطانى را قرائت كرد.
غلام حسين رئيسى همچنين در اين باره به سايت مركز حاميان حقوق بشر گفت : « یکشنبه سوم آذر ماه ١٣٩٢ به نمایندگی از همکار شجاع و قهرمان و شرف جامعه وکالت درایران، آقای عبد الفتاح سلطانی درشهر تورنتو کانادا در مراسمی که برای تقدیم جایزه حقوق بشر به ایشان و الکس نیوی مسئول سازمان عفو بین الملل در کانادا برگزار شده بود شرکت و پس از دریافت جایزه پیام ایشان را قرائت كردم.
پيامى كه از طرف ايشان قرائت كردم، به همه ما انسانها یادآوری مى كند که حقوق بشر چیست و چگونه به صورت مستمر و سیستماتیک در ایران به وسیله نهاد حاکمیت نقض مى شود. اگر چنین نبود، اینک صاحب پیام در زندان نبود
متن كامل پيام عبدالفتاح سلطانى خطاب به برگزاركنندگان جايزه حقوق بشر مرکز بین المللی حقوق بشر کانادا به شرح زير است :
خانمها و آقایان، مسئولین محترم مرکز بین المللی حقوق بشر در کانادا و برگزار کنندگان محترم این برنامه،
سلام و درود خود را از پشت دیوارهای بلند زندان اوین تقدیم شما نموده و از توجهتان به موضوع حقوق بشر و نقض آن در ایران تشکر می کنم.
آن زمان که ایران به جمع کشورهای پذیرنده اعلامیه جهانی حقوق بشر پیوست و نیز هنگامی که دو کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و نیز حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی امضا و در مجلس قانون گذاری ایران به تصویب رسید، جرقه امیدی براى رفع هرگونه ظلم و بی عدالتی حداقل درکشور ایران، در دلهای فعالین و مدافعان حقوق بشر زده شد و چه بسا به مخیله هیچکس خطور نمی کرد که روزی مدافعان حقوق بشر و وکلای دادگستری به دلیل دفاع از حقوق متهمان سیاسی و عقیدتی و به عبارت روشن تر به دلیل دفاع از حقوق بشر به پای میز محاکمه کشانده شده و به مجازاتهای سنگین حبس و تبعید محکوم شوند.
افسوس که باید بگویم امروز ایران در مجامع بین المللی حقوق بشری نه به عنوان کشوری دمکرات و آزاد بلکه به عنوان یکی از کشورهای ناقض حقوق بشر معرفی شده و در صدر این لیست قرار گرفته است. چرا که در ایران امروز از دین و اعتقادات مذهبی حاکم بر ایران به عنوان ابزاری برای نهادینه کردن انواع تبعیضات جنسیتی، قومیتی، مذهبی و اعتقادی استفاده می شود.
امنیت کشور تعریف مشخصی ندارد، هیچ راهی برای نقد و اعتراض وجود ندارد، هر گونه انتقاد یا اعتراض به عملکرد هریک از مسئولان مملکتی، مخالف امنیت کشور تلقی می شود، احزاب و گروههای سیاسی فعالیت آزادانه نداشته و گروه های بزرگی از مردم محروم از حق مشارکت سیاسی هستند. انتخابات، آزاد نیست، قوانین جزائی به وسیله ای برای سرکوب منتقدان و معترضان تبدیل شده است.
وکلا و مدافعان حقوق بشر به ممنوعیت خروج از کشور، محرومیت از عضویت در هیأت مدیره کانونهای وکلای دادگستری، محرومیت از وکالت، ممنوعیت در اشتغال به تدریس در دانشگاهها، بازداشت غیر قانونی، تحمل انفرادی ، حبس و زندان تا ١٣ سال و به تبعید در مناطق بد آب و هوا، به خروج و تبعیداجباری از کشور، مصادره اموال و… محکوم شده و می شوند و حتی خانواده های آنان نیز از فشار نهادهای امنیتی در امان نبوده اند.
قضات وابسته به قدرت و مرعوب نهادهای امنیتی بی هیچ واهمه ای اتهامات ساخته و پرداخته ذهن مأموران امنیتی را فارغ از اینکه منطبق با قانون جزا هست یا نه، عینا در دادسراها و در دادگاههای انقلاب علیه وکلا و مدافعان حقوق بشر مطرح و بر همان مبنا آنها را به مجازاتهای غیر قانونی محکوم می كنند.
توجه شما را به این حقیقت جلب می كنم که یکی از اتهامات مطرح شده علیه من و سایر مؤسسان کانون مدافعان حقوق بشر این بوده است که در پروسه تأسیس این کانون مشارکت داشته ایم! و لازم است بگویم که ١٠ سال از ١٣سال حکم محکومیت من به زندان بابت مشارکت در تأسیس این کانون صادر شده است . کانونی که عضو فدراسیون بین المللی مدافعان حقوق بشر است و ریاست آن را سرکار خانم شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل به عهده دارد و هدفی جز مراقبت از حقوق بشر و ارتقای آن در ایران ندارد.
می دانم که باور کردن این حقیقت برای شما فعالین و مدافعان حقوق بشر بسیار سخت است که بدانید دو سال دیگر از محکومیتهای من به خاطر دریافت جایزه حقوق بشری شهر نورمبرگ آلمان صادر شده است! و این امر به روشنی و صراحت در رأی صادر شده آمده است. و یک سال آنهم برای انتقاد ازنقض گسترده حقوق بشر و روند غیر قانونی پرونده های موکلان در دادگاههای انقلاب است!
غرض از اشاره به مواردی از اتهامات مطرح شده علیه خودم، بیان واقعیت استفاده ابزاری از قوه قضائیه و قانون برای سرکوب مدافعان حقوق بشر، مخالفان و منتقدان است. من نزدیک به ٢٥ سال است که به شغل وکالت اشتغال دارم و در این مدت دفاع از حقوق بسیاری از فعالان سیاسی، عقیدتی، وکلا و مدافعان حقوق بشر را به عهده داشته ام . تجربیاتی را که از پروسه تشکیل پرونده، تحقیقات، محاکمات و اجرای احکام علیه متهمان سیاسی و امنیتی به دست آورده ام، بیانگر این واقعیت تلخ است که با گذشت بیش از ٤٥ سال از پذیرش و تعهد به موازین بین المللی حقوق بشر توسط ایران، هیچ اعتقادی به کرامت ذاتی انسانها و حقوق بشر در میان مجریان و نگاهبانان این قوانین دیده نمی شود و می بینیم که به راحتی کلیه موازین بین المللی حقوق بشر در دادسراها و دادگاههای ایران و بویژه در دادگاههای انقلاب نادیده گرفته می شوند.
البته نقض حقوق بشر صرفا ناظر بر محاکمات و احکام صادره علیه فعالان سیاسی و مدنی نیست و این روند تأسف بار در همه عرصه های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، محیط زیست و… ادامه دارد.
خانمها و آقایان محترم، بر خود لازم می دانم که یادآوری کنم علیرغم همه فشارها، کنترلهای امنیتی و مانع تراشیهای غیرقانونی علیه جامعه وکلا، بسیاری از وکلا در برابر این فشارها تسلیم نشده و به سوگندی که برای پاسداری از حقوق مردم یاد کرده اند متعهد و ملتزم هستند.
همین امروز که با شما عزیزان سخن می گویم همکار دیگرم محمد سیف زاده از مؤسسان کانون مدافعان حقوق بشر بعد از گذراندن دو سال حبس در زندانهای اوین و رجائی شهر، صرفا به دلیل اینکه تسلیم شرایط زندان نشده و در مقابل موارد نقض حقوق بشر در زندانها سکوت نکرده است، در ادامه[محكوميتهاى پيشين] به ٦ سال دیگر تحمل زندان محکوم شده است .
او در حالی که ازبیماری قلبی در رنج و زندگی او در خطر است، مجبور به تحمل این دوران در زندان رجايی شهر شده است، بدون اینکه از حق مرخصی درمانی مندرج در قانون استفاده كند.
می خواهم از این فرصت استفاده کرده و در جمع شما عزیزان از دیگر زندانیان سیاسی یاد کنم که به دلیل عدم رسیدگی پزشکی در زندان، سلامتی آنان در وضعیت بسیار اسف بار و خطرناکی قرار گرفته است .
برخی از این بیماران مبتلا به سرطان و نیازمند مداوای سریع و جدی در خارج از زندان هستند. برخی دچار عفونت حاد در لگن و استخوان هستند که باید هر چه سریعتر مورد عمل جراحی قرار گیرند. تعداد زیادی نیز از بیماریهای قلبی، ریوی و گوارشی در رنجند که امکانات بهداری داخل زندان پاسخگوی مناسبی برای درمان آنان نیست.
متأسفانه باید بگویم حقوق انسانی زندانیان درموارد عدیده ای نادیده گرفته شده و این روند به قدری زیاد است که به رویه ای عادی و معمول در زندانها تبدیل شده است به نحوی که بسیاری از زندانیان عادی آن را امری طبیعی و بخشی از مجازات خود می پندارند.
مشاهده درد و رنج زندانیان بیمار در شرایط نامطلوب زندان و دیدن مرگ مظلومانه خاموش و تدریجی آنان روح و جان انسان را می فرساید. طبیعی است برای یک وکیل دادگستری و مدافع حقوق بشر مشاهده هر روزه موارد نقض حقوق زندانیان و قرار دادن آنان در وضعیت خلاف موازین انسانی، امری است تحمل ناپذیر و بدیهی است که همه راههای قانونی را برای رفع این وضعیت طی می کند اگر چه که خود زندانی ظلم و بی عدالتی باشد.
و آن گاه که همه راههای رفته قانونی و نامه نگاریهای اداری بی پاسخ بماند تنها یک راه برای فریاد و بیان این دردها باقی می ماند و آن گذشتن از سلامتی و جان است که با اعتصاب غذا شروع می شود. علیرغم اینکه اعتقادی به انتخاب اعتصاب غذا برای بیان خواسته ها و مبارزه با بی عدالتی و ظلم ندارم، ناگزیر شدم تا با اعتصاب غذای خود صدای خاموش زندانیان بیمار، بویژه زندانیان شناخته نشده و کمتر شناخته شده باشم. البته نتایجی داشته است اما لازم است به طور مداوم پیگیر وضعیت زندانیان بیمار باشیم تا دیگر شاهد زندانیان بیماری نباشیم که رسیدگی به وضعیت سلامت او به فراموشی سپرده شده باشد.
من از همین فرصت استفاده می کنم و به ناقضان حقوق بشر در سراسر جهان و بویژه در ایران اعلام می کنم با زندان، زنجیر و شکنجه می توان جسم انسان را ناتوان و در بند کرد اما روح او را و اندیشه اش را هرگز نمی توان تضعیف یا در بند کرد. مدافعان حقوق بشر درهرکجا که باشند احترام به کرامت ذاتی انسانها و دفاع از حقوق آنان جزئی از زندگی و حیاتشان است.
مایلم بار دیگر تشکر خود را ازمسئولان، داوران و برگزارکنندگان این برنامه اعلام کنم. برایتان آرزوی پیروزی و استقامت دارم.

زندان اوين
عبدالفتاح سلطانی- وكيل دادگسترى


به این می گویند پیروزی!/ هزینه هزار میلیارد دلاری مردم ایران، برای توافق بر سر غنی سازی پنج درصدی!:
نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:





داستان کوتاه: معجزه امامزاده اکبر، و تخلیه بار کمپرسی..!

$
0
0
پیش درآمد:این داستان کوتاه، بر اساس یک اتفاق واقعی نوشته شده است، گویا این اتفاق، در یکی از شهرهای فارس رخ داده، و یکی از دوستان نگارنده، از نزدیک، شاهد این ماجرا بوده است:

مش رمضون، پولدار محله ما بود. یک کامیون کمپرسی داشت، و با کار بر روی آن کمپرسی، روزگار را می گذراند، سه تا زن داشت، که در خانه بزرگ او زندگی می کردند.

زن سومش، زینت خانم، که از همه جوان تر بود، مدتها بود که به اصرار، از او می خواست که آنها را سوار کمپرسی کند، و به زیارت امام زاده اکبر ببرد، چون یک سالی بود که از ازدواج آنها می گذشت و او هنوز حامله نشده بود، زینت خانم فکر می کرد که با زیارت امام زاده اکبر، و روشن کردن شمع، بالاخره حامله خواهد شد.

آنقدر زینت خانم اصرار کرد که بالاخره یک روز گرم جمعه، مش رمضون پذیرفت تا آن روز عصر، همه را به زیارت امام زاده اکبر ببرد.

مش رمضون، به زن اولش پول داد و او رفت مقداری جگر خرید، و با آن غذای مفصلی درست کردند، و بعد تمامی زن ها و بچه هایش را سوار کمپرسی کرد تا به زیارت امام زاده اکبر بروند.

البته که طبق رسم همیشگی، و بنا به احترام، زن اول مش رمضون، به دلیل احترام و سابقه (!) و زن دوم چون نوزاد شیرخواره داشت، در جلوی کمپرسی نشستند،  و زینت خانم و بقیه بچه ها، به قسمت بار کمپرسی رفتند.

تازه مش رمضون، ماشین را روشن کرده بود و داشت چند گاز جانانه می داد تا راه بیافتد که با جماعتی از زنان روستا روبرو شد که چادر-چاقچور کرده، به سمت کمپرسی او می آمدند! مشخص شد که زن اول ایشان، نتوانسته جلوی دهانش را بگیرد، وقتی برای خرید به بقالی روستا رفته بوده، خواسته پز بدهد، و به همه گفته بوده که مش رمضون، می خواهد آنها را برای زیارت، به امامزاده اکبر ببرد.

مش رمضون که نگران سهیم شدن زنان روستا در غذای پخته شده بود، از دهن لقی همسر اولش، آنچنان عصبانی شد که با چند فحش آبدار، او را نیز به بخش بار کمپرسی تبعید کرد!



اگر پای امام زاده اکبر میان نبود، مش رمضون به راحتی به زنان روستا می گفت که بروند رد کارشان، و مزاحم نشوند! اما چه کسی می تواند به زنان مشتاق زیارت، بگوید که نمی تواند آنها را با خود ببرد؟! این کار، به نوعی بی احترامی به امامزاده اکبر محسوب می شد!

در بخش بار کمپرسی، دیگر جای نشستن نبود، تقریبا تمامی زنان روستا آمده بودند، حتی  قربانعلی، بقال روستا نیز کاسبی خودش را تعطیل کرده بود، و به جمع زائرین امامزاده اکبر پیوسته بود. قربانعلی با صدای بلند گفت که مدتی است پای چپ او درد می کند، و می خواهد از امامزاده اکبر بخواهد که او را شفا دهد.

چون بخش بار کمپرسی تقریبا پر شده بود، مش رمضون به سکینه، یکی از زنان خوشگل روستا، که تازه شوهرش مرده بود، و مش رمضون، مدتی بود که چشمش دنبال او بود پیشنهاد کرد که کنار دست او بنشینند.

بعد از دقایقی، کمپرسی مش رمضون، که اکنون تبدیل به یک شرکت مسافربری تمام و کمال شده بود، به راه افتاد. در تمامی راه، مش رمضان، به این فکر می کرد که چهل روز "عده"سکینه، کی تمام می شود؟ تا بلکه مش رمضون بتواند به سراغ او برود و او را صیغه کند.

مش رمضون، یکی از آینه های کوچک بغل را طوری تنظیم کرد که بتواند سکینه را خوب برانداز کند، و در تمامی طول راه، چشم از سکینه بر نداشت، و با خود گفت: "یک نظر که حلال است! حالا من یک ذره نگاهم طولانی تر شده!"

وقتی کمپرسی وارد جاده اصلی شد، مش رمضون تصمیم گرفت که جلوی سکینه، خودش نشان بدهد، به همین دلیل، تصمیم گرفت به سرعت کامیون بیافزاید. کمپرسی که بار نداشت، به مثل یک اتومبیل سواری، سرعت گرفت.

در این میان، زن دوم مش رمضون که او هم کنار دست سکینه نشسته بود، متوجه نگاه های هیز مش رمضون شد. حسادتی آمیخته به خشم، تمامی وجودش  را فرا گرفت، ولی کاری از دست او بر نمی آمد.

زن دوم مش رمضون، امید داشت که مش رمضون، از حضور او شرم کند، و دست از چشم چرانی جلوی او بردارد، ولی مش رمضون دست بردار نبود. بالاخره، زن دوم مش رمضون، با عصبانیت، به میله ای که جلوی روی خودش بود، ضربه ای وارد کرد.

زن دوم مش رمضون، نمی دانست که این میله، اهرم تخلیه بار کمپرسی است..!

در همان حالی که کمپرسی، با سرعت پنجاه-شصت کیلومتر بر ساعت، در حال حرکت بود، شروع به تخلیه بار، یا همان زائران امام زاده اکبر کرد.

در اثر این اتفاق، بیش از چهل زن، هفت کودک، و یک مرد (قربانعلی بقال)، به سرعت به وسط جاده پرت شدند. تنها خوش شانسی که آوردند، این بود که ماشین های پشت سر، به سرعت ایستادند و کسی زیر ماشین نرفت.

یک کمپرسی دیگر که شاهد ماجرا بود، و خوشبختانه بار حمل نمی کرد، ایستاد و فورا زائرین مجروع را سوار کرده و به سمت بیمارستان برد.

در اثر این سانحه، دو تن از زنان روستا جان باختند، یکی از کودکان برای تمامی عمر فلج شد، هر دو پای قربانعلی بقال قطع شد، و تقریبا تمامی باقیمانده مسافرین، دچار شکستگی های جدی شدند.

نکته عجیب ماجرا این بود، اصرار زینب خانم، زن سوم مش رمضون، باعث شده بود که مش رمضون، قبول کند تا به زیارت امامزاده اکبر بروند. علت اصرار زینب خانم هم این بود که از حامله نشدن خودش، نگران بود. و زینب خانم، در بیمارستان شگفت زده شد، وقتی فهمید که او اصلا حامله بود، و به علت سانحه، دچار سقط جنین شده است!


وقتی دکتر ها به او گفتند که به دلیل جراحات ناشی از سانجه، ناچار شده اند که رحم او را بردارند، و او دیگر هیچ گاه بچه دار نخواهد شد، او چاک دهانش را باز کرد، و هر چه فحش آبدار بلد بود، نثار امامزاده اکبر کرد...! 

از این لینک، که شامل چند داستان کوتاه دیگراست نیز دیدن فرمایید.
به این می گویند پیروزی!/ هزینه هزار میلیارد دلاری مردم ایران، برای توافق بر سر غنی سازی پنج درصدی!:
نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:





آیا امامزاده ها، بعد از مرگ هم سکس دارند که همچنان تعداد آنها به این شدت افزایش می یابد؟!

$
0
0
-          تعداد امامزاده ها در ایران، در سال 57، تنها 1500 عدد بوده، اما اکنون به یازده هزار امامزاده افزایش یافته است.
طبیعی است که در سال 58، این امامزاده ها مرده بوده اند، حال سوال اینجاست، آیا امامزاده ها، بعد از مرگ هم سکس داشته اند که توانسته اند ازدیاد نسل کنند؟! (منبع)

-          سوال اساسی دیگر، این است که چرا کشف این موجودات بی زبان، اینقدر طول کشیده است؟!؟
اگر امام زاده ها، امکان معجزه کردن دارند، چرا باید صدها سال در غربت بمانند، تا بعد به صورت اتفاقی، یکی آنها را کشف کند!؟
امامزاده ای که نمی تواند بعد از مرگش، محل دفن خودش را به پیروانش اطلاع دهد، توان معجزه کردن را  هم ندارد! اصولا به درد لای جرز دیوار یا قبر هم نمی خورد!

-          رییس سازمان اوقاف، که کارش نظارت بر امامزاده ها است، گفته که : "هم‌اکنون در حال جمع‌آوری آمار امامزادگان استان تهران هستیم و در این باره می‌توان گفت که امامزادگانی در لیست آمار قرار می‌گیرند که میان آنان و مردم ارتباط روحی و معنوی وجود داشته باشد.(منبع)
سوال اینجاست، به چه وسیله ای، وجود ارتباط روحی و معنوی، سنجیده می شود و مشخص می شود؟! 
آیا دستگاهی برای این منظور ساخته شده است؟! تکلیف افرادی بیخدا، سنی، مسیحی، یهودی و یا زرتشتی که به امامزاده ها اعتقاد ندارند، چیست؟! آنها به صورت پیشفرض، هیچ ارتباط روحی، جسمی، معنوی و یا جنسی با این امامزاده ها ندارند! آیا رای آنها هم حساب است؟!

-          جایی خواندم که گویا اداره گاز، مشغول لوله کشی بوده که یک قبر قدیمی می یابد، و با آنکه در یک کوچه تنگ قرار داشته، همسایه های محل، که فرصت را مغتنم می بینند تا قیمت املاک منطقه را بالا ببرند، ادعا می کنند که این امامزاده است، و به خواب آنها آمده است! خلاصه در یک کوچه تنگ، شروع می کنند به ساخت گنبد و نصب تابلو! و در نتیجه قیمت خانه های آنها افزایش یافته است!

-          لطفا یکی نیمه عمرامامزاده ها را برای ما مشخص کند، که لااقل بدانیم کی افزایش تعداد اینها متوقف می شود...!
همانطوری که در تصویر زیر می بیند، نامردا (!) اسم امامزاده بیژن را عوض کرده اند: 

نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:





هزار میلیارد دلار خسارت ادامه جنگ، دستاورد خمینی بود؛ و هزار میلیارد دلار خسارت اقتصادی برنامه اتمی، دسته گلی خامنه ای!

$
0
0
رفتار برخی از هموطنان داخل کشور در خصوص توافق اخیر رژیم با غرب، بشدت یادآور قبول قطع نامه سازمان ملل، برای پایان دادن به جنگ است.
در آن زمان نیز، بر همگان واضح بود که این جنگ به سرانجامی نمی رسد، و خمینی برای مقاصد خود، با جان شهروندان ایرانی و تمامیت ایران بازی می کند!
نکته دردآور اینجاست که هم برنامه اتمی، و هم ادامه جنگ، هر کدام هزار میلیارد دلار به اقتصاد ایران خسارت وارد کرده است!!
بعد از قبول قطع نامه و پایان جنگ، برخی از هموطنان، تنها از پایان درگیری خوشحال بودند، اما هیچ کسی نپرسید که چرا باید بعد از بازپس گیری خرمشهر، جنگ ادامه می یافت؟! مگر نه آنکه طبق اعتراف رفسنجانی، عراق حاضر به پرداخت خسارت بود!؟
اکنون نیز، برخی از هموطنان، تنها به این می اندیشند که تحریم ها ممکن است کمی کاهش یابد! اما این سوال را نمی پرسند که چرا از همان ابتدا، باید به غنی سازی اقدام می کردند!؟ چرا باید هزار میلیارد دلار ضرر به اقتصاد ایران وارد شود، چند کیلو اورانیم را بیست درصد غنی کنند، و بعد حالا طبق توافق، آنرا رقیق کنند؟!
یادم است که زمان قبول قطع نامه، یکی می گفت با قبول قطع نامه، آینده خوبی در انتظار ایران است و دیگر همه چیز درست می شود. پاسخ نگارنده ساده بود: "تا زمانی که گروهی دیوانه، اینچنین بر سر قدرت هستند، امکان هیچ بهبودی نیست! حکایت اینها، حکایت تیغ تیز است و زنگی مست، هر از گاهی، یک بلایی بر سر ما می آورند، یک زمان جنگ است، زمان دیگر برنامه اتمی، و بعد از مدتی، یک برنامه دیگر علم خواهند کرد...!"
این یک واقعیت است، تا زمانی که مردم ایران، برای دستیابی به دمکراسی، حاضر به هزینه دادن نباشند، تا زمانی که دست در دست یکدیگر نگذارند و متحد نشوند، خمینی و یا خامنه ای و یا در آینده یک آخوند دیگر، یک بلای جدید بر سر آنها خواهند آورد...!
گویا هر آخوندی که به سمت رهبر ایران منصوب می شود، به صورت پیشفرض، قرار است یک ضرر هزار میلیارد دلاری به کشور ایران وارد کند! خمینی هزار میلیارد دلار خسارت بابت ادامه جنگ به ایران وارد کرد، و خامنه ای نیز با سودای دست یابی به بمب اتم، هزار میلیارد دیگر!
حال وقتی این اعداد نجومی با اخبار وضع فجیع مردم داخل کشور مقایسه می کنیم، دل آدمی به درد می آید، مثلا وقتی می بینیم که یک میلیون کودک ایرانی از گرسنگی و سو تغذیه رنج می برند و به دلیل نبود غذا، دچار مشکل شده اند!
یا وقتی می بینیم که با هزار میلیارد دلار (ضرر ادامه جنگ) می توان برای هر ایرانی، یک خانه مدرن و شیک ساخت! و با هزار دلار دوم (هزینه برنامه اتمی) می توان برای هر ایرانی، یک شغل خوب و پر درآمد ایجاد کرد! در حقیقت، سوداگری و افکار احمقانه این دو رهبر، باعث شد که تک تک مردم ایران، اینچنن وضع وخیمی بیابند.
چند سال قبل، نوشته بودم که خمینی یک گاو در مغازه کریستال فروشی بود! اکنون نیز تکرار می کنم، این آخوندها، مانند گاو در یک مغازه گرانقیمت، یعنی ایران ما هستند. هر کاری که می کنند، یک بلایی بر سر ما می آورد...! 
حضور امام خمینی در مسند رهبری، مانند حضور یک گاو نر وحشی در مغازه کریستال فروشی بود.....!تصور کنید شما صاحب یک مغازه بزرگ کریستال فروشی هستید. می گویم کریستال فروشی، چون کریستال با ظروف شیشه ای که ساخت چین است، تفاوت بسیاری دارد!تصور کنید هر تکه ظرفی که می فروشید، معادل حقوق یک سال یک کارمند معمولی قیمت دارد و ارزش کالای  موجود در مغازه شما، سر به فلک می زند. تمام مردم شهر، آن مغازه را می شناسند، و آرزو می کنند که چنین مغازه ای داشته باشند. به ناگاه، یک گاو نر وحشی که بسیار عصبانی است، از استادیوم گاو بازی فرار می کند و به داخل مغازه شما می آید...! این لحظه، همان لحظه ای است که امام امت از هواپیمای ایرفرانس، پیاده شد!! ادامه این مطلب را در این پیوند ببیند.
نوشته های چند روز اخیر این وبلاگ:
/---/یک مقایسه ساده، شرکت ملی گاز ایران و شرکت ژ-د-اف (شرکت گاز فرانسه) /---/ آیا امامزاده ها، بعد از مرگ هم سکس دارند که همچنان تعداد آنها به این شدت افزایش می یابد؟! 

نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




ماندلا، اثبات امکان مبارزه و رسیدن به دمکراسی بدون آدم کشی است!/راه ماندلای بزرگ دوای سرطان خشونت است

$
0
0
ماندلای بزرگ، در سن نود و پنج سالگی درگذشت، و جامعه جهانی را سوگوار کرد. شاید مردم آفریقای جنوبی، بیش از همه از، این درد را حس کنند، چون امنیت کنونی جامعه و دمکراسی موجود در کشور، وامدار نلسون ماندلا است.

برای درک ارزش نلسون ماندلا، توجه به نکات ذیل ضروری است:

-          حتی توسل به اندکی خشونت توسط آزادی خواهان،خیانت به نسل بعدی ودمکراسی است؛خشونت به مانند سرطان گسترش می یابد!واقعیت این است که توسل جستن به خشونت، حتی به مقدار بسیار کم نیز، خیانت به نسل آینده است:


-          شاید مهمترین مشخصه یک دیکتاتور، دست یازیدن او به خشونت باشد. دست زدن به خشونت برای حفظ منافع، در میان تمام دیکتاتورها، مشترک است، از صدام گرفته تا خمینی! اما اگر مخالفین دیکتاتورها نیز به خشونت دست زنند، یک روند خطرناک را آغاز می کند که به نهادینه شدن خشونت می انجامد.

-          نکته اینجاست، آیا باید بین آزادی خواهان و جنایتکاری مانند خامنه ای، تفاوتی باشد یا نه!؟ اگر قرار است آزادی خواهان ایرانی مانند خامنه ای دست به خشونت بزنند، چه تفاوتی بین آنه است؟! 

-           هدف توجیه گر وسیله نیست، نمی توان گفت ما برای رسیدن به دمکراسی، می بایست چند آخوند یا بسیجی را بکشیم! اگر کسی برای رسیدن به دمکراسی، حاضر به ریختن خون یک انسان بشود، برای باقی ماندن در قدرت نیز، از ریختن خون دیگر انسان ها دریغ نخواهد داشت...! 
 مهم، حرمت خون انسان است، این حرمت نباید شکسته شود...! 

وقتی که مدعیان آزادی، در حالتی که در مسند قدرت نیستند، ، دست به خشونت می زنند، وای به روزی که قدرت را به دست بگیرند، آنگاه حمام خون راه می اندازند!

نمونه واضح آن خمینی است، شاید خشونت هایی که خمینی و طرفدارانش مرتکب شده اند، به آتش زدن سینما رکس آبادان و یا چند عملیات محدود دیگر محدود گردد، اما دیدیم وقتی که قدرت به دست گرفتند، چه حمام خونی در ایران به پا کردند! 

دست یازیدن به خشونت، مانند بیماری سرطان است، حتی اگر ابعاد آن بسیار اندک باشد، اگر حتی ما به سر سوزنی خشونت مرتکب شویم، این خشونت چون سرطان گسترش می یابد و  در دراز مدت تمام ابعاد جامعه را در بر می گیرد.  

دست یازیدن به خشونت، بی حرمت کردن کرامت انسانی است، هیچ دلیلی نمی تواند توجیه گر بی حرمتی به مقام انسان باشد، خشونت در هر ابعادی، بی حرمتی آشکار به اعلامیه جهانی حقوق بشر (به عنوان ارزشمندترین دستاورد بشری) محسوب می گردد. 

هیچ کسی منکر خشونت و جنایات رژیم اسلامی نیست، اما حس انتقام و مقابله به مثل، بسیار احمقانه و بدوی است. تصور کنیم که خامنه ای سرنگون گردیده است، آزار او و دست زدن به خشونت علیه او، یک نقض حقوق بشر است.

اینکه فلان ملا جنایت کرده است، باعث نمی شود او از حقوق انسانی خود محروم شود و کسی استدلال کند دیگر او انسان نیست، قوانین حقوق بشر نیز شامل حال او نمی شود. 

هیچ جنایتی باعث ساقط شدن انسان، از انسانیت خودش نمی شود.

نلسون ماندلای بزرگ، قریب سی سال زندانی شد و شکنجه دید، اما زمانی که قدرت را به دست گرفت، با شجاعت گفت: من نمی توانم فراموش کنم، اما می توانم ببخشم!

مرگ ماندلا، دل هر انسان آزاده ای را به درد می آورد، اما راه، منش و روش او، الهام بخش تمامی آزادی خواهان دنیا بوده، هست و خواهد بود. 



نوشته های چند روز اخیر این وبلاگ: 
/-----------/هزار میلیارد دلار خسارت ادامه جنگ، دستاورد خمینی بود؛ و هزار میلیارد دلار خسارت اقتصادی برنامه اتمی، دسته گلی خامنه ای!
/---/یک مقایسه ساده، شرکت ملی گاز ایران و شرکت ژ-د-اف (شرکت گاز فرانسه) /---/ آیا امامزاده ها، بعد از مرگ هم سکس دارند که همچنان تعداد آنها به این شدت افزایش می یابد؟! 

نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




Viewing all 501 articles
Browse latest View live