این کشور مصیبت زده، تا کنون دو بار مورد حمله اسلام قرار گرفته، بار اول زمانی که اعراب به ایران حمله کردند و مردان را کشتند و زنان را به کنیزی بردند و مردم را مجبور به قبول اسلام کردند، و برای بار دوم، سی سال این کشور، مورد هجوم ملا جماعت قرار گرفت و با ایجاد نظامی به نام ولایت فقیه، کشور را به خرابه ای تبدیل کرده اند!
واقعیت این است که حاصل اجرای قوانین اسلامی، همین منجلابی است که می بینید، آزادی خواهان در زندان هستند، فساد بسیار گسترده حکومتی، چپاول و غارت کشور و در یک کلام، منجلابی تمام عیار!
برای بار سوم، آزموده را آزمودن خطا است، اعتماد به اسلام و دینداران برای اداره جامعه، حاصلش خرابی کشور است.
پیامبر دین اسلام، به زن شوهردار، تجاوز می کند،آنهم همان شبی که شوهر و پدر و برادر آن بیچاره را کشته است، طبیعی است که در چنین دینی، اخلاق و انسانیت اینچین بی حرمت گردد.
تنها با مرور داستان تجاوز محمد به صفیه، می توان نتیجه گرفت که تا زمانی که این دین مقدس دانسته می شود، این کشور فلک زده روی خوش نخواهد دید؟
داستان تجاوز محمد به صفیه:
بعد از اینکه محمد در مدینه قدرت می گیرد و از طرفی، یهودیان به او در جنگ با اهالی مکه کمک نمی کنند، محمد دستور حمله به قبیله بنی قریضه را می دهد.
به فرمان محمد به آن قبیله حمله می کنند، مردان قبیله را می کشند و اموال قبیله را تصاحب می کنند و بسیاری از زنان و کودکان قبیله به بردگی و کنیزی برده می شوند. به فرمان محمد برادر و پدر و شوهر صفیه کشته می شوند و محمد خودش صفیه را تصاحب می کند و با او همبستر می شود.
آیا می توان تصور کرد که صفیه خودش خواستار سکس با محمد بوده است ؟! در شرایطی که پدر و شوهر و برادرش به فرمان محمد کشته شده اند و خودش نیز از جایگاه زن و دختر رییس قبیله به شکل برده محمد درآمده است؟!
]بعد از کشتار قبیله بنی قریظه و بنی نظیر و شکست آنها[ :دحيه آمد و گفت، "ای پیامبر یک دختر برده از میان بردگان به من بده" پیامبر گفت "برو و هرکدام از دختر های برده شده را که میخواهی بگیر"، او صفیه بنت حیی را انتخاب کرد. مردی پیش پیامبر آمد و گفت "ای رسول الله، تو صفیه بنت حیی را به دحيه دادی و او بانوی بزرگ قبایل بنی قریظه و بنی نضیر است، و او برازنده هیچکس غیر از تو نیست. پس پیامبر گفت "آن دو نفر را (صفیه و دحيه را) بیاورید"، پس دحيه با صفیه آمدند، پیامبر به دحيه گفت، "یک دختر برده دیگر غیر از این را از میان اسرا انتخاب کن"، انس ادامه میدهد، "پیامبر او را آزاد کرد و با او ازدواج کرد". / ثابت از انس پرسید "ای ابو حمزه! پیامبر چه به او پرداخت (بعنوان مهریه)؟"، او گفت، "او خود مهریه خود بود، برای اینکه پیامبر اورا آزاد کرد و بعد با او ازدواج کرد." انس ادامه داد" وقتی در راه بودیم، ام سلمه او را لباس (عروسی) پوشانید، و در شب او را بعنوان عروس به نزد پیامبر آوردند.