نوروز حیدری، آدم پولداری نیست. او چوپان شریف و زحمتکشی است که برای گذران زندگی، چند گوسفند و بز دارد. گله او متشکل از یکصد و چهل بز و گوسفند است.
او برای امرار معاش و زندگی کردن، ناچار است که هر روز گله خود را به چرا ببرد. در حقیقت، گله او، همه ثروت او است.
زمانی که یک پلنگ نادر، چند روز پیش به گله او حمله کرد، او تفنگ برنویی را همراه خود حمل می کرد که می توانست به راحتی پلنگ را بکشد. اما او به جای کشتن پلنگ، تنها صبر کرد و به نظاره ایستاد.
او مرد شریفی است که می دانست تعداد انگشت شماری از این پلنگ برای ایران باقی مانده است، با اینکه می دید پلنگ دارایی و داشته اش از بین می رود، اما پلنگ را نکشت.
از یکصد و چهل بز او، چهل و چهار تا کشته شده است.
پی نوشت: زمانی که ایران بودم، شخصی را می شناختم که از یکی بهترین دانشگاه های اروپا فارغ التحصیل شده بود، و تحصیلات بسیار بالایی داشت. تفریح آخر هفته او، شکار بود. وقتی برای اولین بار، آلبوم عکس های او را دیدم که چگونه از هر حیوان، چندتایی را شکار کرده، شگفت زده شدم. حال نوروز حیدری را با او مقایسه می کنم، مشخص است که نوروز عزیز ما، تحصیلات او را ندارد، اما خودتان قضاوت کنید، کدام یک «شعور» بیشتری دارند؟! این بهترین مثال است که الزاما تحصیلات دانشگاهی بالا ربطی به «شعور» ندارد.
نوروز در مصاحبه با خبرنگاران گفته است:
همیشه اسلحه برنوی مجازم را همراه دارم. قبلا هم در این کوه پلنگ دیده بودم. این حیوان خیلی زیباست، شما تا از نزدیک نبینیدش، متوجه حرف من نخواهید شد. به خدا قسم اگر تمام دامهایم را هم میخورد، هرگز به طرفش تیر نمیانداختم. وقتی خبرنگار از او میپرسد که آیا از صمیم قلب گفتید، اگر تمام دامهایتان توسط پلنگ تلف میشد، آسیبی به این حیوان نمیزدید، پاسخ میدهد: خداوند به ما برکت میدهد. هر ساله بزغالهها و برههای جدید متولد شده و دامهایمان دوباره زیاد میشوند؛ اما اگر پلنگ از بین رفت، دیگر این کوه پلنگ نخواهد داشت. باز هم میگویم اگر تمام دامهای من را تلف کرده بود، هرگز پلنگ را نمیکشتم.پدرم همیشه از خرسهای این منطقه تعریف میکند؛ اینجا قبلا شمار بسیاری خرس زندگی میکرد اما مردم همه را کشتند و الان دیگر خرس در کوه نیست. چند سال است که خرسی نیست و دیده نشده است.
اگر عقابی در آسمان این کوه پرواز نکند، اگر کل و بزهای وحشی داخل کوه نباشند، اگر سر یک چشمه دهها کبک آب نخورند، طبیعت لذت بخش نیست. من از شنیدن صدای آواز کبکها در این کوه خیلی بیشتر از خوردن گوشت آنها لذت میبرم. این منطقه خیلی بکر و زیباست؛ من از طبیعت زادگاهم لذت میبرم؛ اما طبیعت هر چقدر بکر و زیبا باشد، بدون جاندارانش هیچ لطفی ندارد.
اگر عقابی در آسمان این کوه پرواز نکند، اگر کل و بزهای وحشی داخل کوه نباشند، اگر سر یک چشمه دهها کبک آب نخورند، طبیعت لذت بخش نیست. من از شنیدن صدای آواز کبکها در این کوه خیلی بیشتر از خوردن گوشت آنها لذت میبرم. این منطقه خیلی بکر و زیباست؛ من از طبیعت زادگاهم لذت میبرم؛ اما طبیعت هر چقدر بکر و زیبا باشد، بدون جاندارانش هیچ لطفی ندارد.
نوشته های چند روز گذشته:
و چند نوشته اخیر این وبلاگ:
4) /----------/داستان سرداران جنگ و مصونیت مضاعف آقازاده های آنها!/ امام زاده های زنده ای که مشغول دلالی هستند...!
5) /----------/چوبه دار، ننگ هر جامعه متمدنی است! / شهروندانی که اعتراض نمی کنند نیز در مسئولیت این فاجعه شریک هستند...!