مردم ایران در بهمن ٥٧، در حالی انقلاب خود را ادامه دادند که شاه از کشور رفته بود، و بختیار که قدرت را در اختیار داشت، مطبوعات را آزاد، و در کشور، دمکراسی اعلام کرد. اگر مردم ایران انقلاب نمی کردند، کشور ایران، می توانست در سایه آزادی و دمکراسی، به یکی از پیشرفته ترین کشورهای دنیا تبدیل شود.
اما مردم ایران، انقلاب خود را ادامه دادند، چون خمینی، به آنها وعده آب و برق و اتوبوس مجانی را می داد...! عکس خمینی را در ماه می دیدند، و می گفتند خمینی به شش زبان حرف می زند، معجزه می کند و الی آخر...!
در حقیقت، در آن دوران، و در زمان زمامداری بختیار، به همه چیز دست یافته بودند، استقلال، دمکراسی و آزادی در کشور می توانست مستقر شود. بختیار قدرت را در دست داشت، بختیاری که علیه نازی ها در فراسنه جنگیده بود و معنای دمکراسی را بیش از همه درک می کرد.
اما مردم ایران، چون کودکی سه ساله، قدر آن جواهر گرانبها، یعنی دمکراسی و آزادی را ندانستند، و به دنبال یک امید خیالی، یعنی آب و برق مجانی خمینی، به خیابان ها آمدند و علیه بختیار، شعار دادند...!
هیچ کسی از خودش نپرسید، چگونه خمینی می خواست آب و برق مجانی برای شما بیاورد؟ چگونه می خواست پول نفت را به شما بدهد؟! مگر اقتصاد و بانک مرکزی کشور، مانند حوزه علمیه است که هر جور بخواهند، بشود آنرا اداره کرد؟!
مردم ایران قدر آن جواهرات را نداستند، و خمینی، به وعده دروغین شوکولات، آن جواهرات را از آنها دزدید، و تنها به دزدیدن آن جواهرات اکتفا نکرد، بلکه به روان و غرور مردم ایران نیز تجاوز کرد...!
در اینکه خمینی و دیگر سران رژیم، جماعتی دروغگو و جنایتکار هستند، هیچ شکی نیست. اما باید پرسید چرا مردم ایران، به امید یک شوکولات، اینچنین جواهرات خود را به راحتی به باد یغما دادند؟!
صدام با پورمحمدی؟/ دولتی که یک متهم به جنایت علیه بشریت،وزیر دادگستریش باشد، مشخص است که چطور عدالتی را گسترش خواهد داد!