بهترین جوانان این خاک، چون غنچه های یک گل سرمازده، تک تک بر زمین می افتند و ما ساکت نشسته ایم!
در سی و چند ساعت گذشته که از مرگ مشکوک جمال حسینی گذشته، این سوالات دور سر من می چرخد:
- چرا باید جمال حسینی مجبور به فرار از ایران شود؟
- وقتی که جان او اینچنین در خطر است، چرا هیچ یک از کشورهای اروپایی، به او پناهندگی ندادند و اجازه ندادند او به خاک آنها قدم گذارد؟! شرم بر آنها...
- چرا ایرانیان خارج از کشور، با میلیاردها دلار سرمایه، هیچ یک پا پیش نگذاردند تا از او حمایت کنند؟ کمکش کنند؟
- چرا برخی از هموطنان ما، از امکان پناهندگی سو استفاده می کنند، و بدون اینکه واقعا پناهنده سیاسی باشند، خود را فعال سیاسی یا حقوق بشری جا می زنند و آنقدر دروغ می گویند تا روند و پروسه پناهندگی برای فعالین واقعی، همچون جمال و جمال ها، اینقدر مشکل گردد؟!
- چرا خانم فلان یا آقای زهرمار، از امکان پناهنده سیاسی در قلب اروپا برخودار شده، بعد با پر رویی برای تعطیلات به ایران سفر کند، انوقت جمال دسته گل، باید در حالی که جانش در خطر است، در تیررس رژیم خونخوار باقی بماند و بعد جوانمرگ شود؟
جمال و جمال ها، جانشان را در کف دستشان گرفته اند، و برای اعتلای حقوق بشر یا آزادی ایران، شبانه روز تلاش می کنند، آیا جامعه ایرانی (خصوصا ایرانیان خارج نشین)، با آنها منصفانه برخورد کرده اند؟!
----نوشته دیگر این چند روزه:
جمال حسینی، خاری در چشم رژیم بود، و علی رغم مرگ مشکوکش، همچنان خار در چشم رژیم باقی خواهد ماند!6. نبود مدارا، آغازستمگری است! مدارا، به معنای پذیرش دیگر انسان ها به عنوان افرادی برابر با خود؛ و اعطای