Quantcast
Channel: گمنامیان
Viewing all 501 articles
Browse latest View live

کشتن این شانزده زندانی، یادآور قتل عام سال 67 و کشتن افراد بیگناه به تلافی حمله مجاهدین است!

$
0
0
سوال: آقای خامنه ای، کار تروریست ها در کشتن ماموران مرزی و انسان های بی گناه بد است، حال چرا خودت کار مشابه انجام می دهی؟!
خبر تکان دهنده است، آدمی را شگفت زده می کند. چند روز قبل، به یکی از ایستگاه های مرزی حمله می شود، و هفده نفر از هموطنان ما، در آن حمله کشته می شوند. (منبع)
صد البته که این خبر، آدمی را متاسف می کند، و کشتن تعدادی انسان بی گناه که صرفا مشغول انجام کار خودشان، یعنی مرزبانی هستند، قطعا یک عمل تروریستی است. یک عمل غیر انسانی، توسط گروهی تروریست و آدم کش محسوب می گردد.
حال امروز، خبر دیگری رسید که تاسف و شگفتی آدمی را صد چندان می کند. به گزارش هرانا، شانزده زندانی در استان سیستان و بلوچستان، در تلافی و پاسخ به آن حمله تروریستی، اعدام شده اند!  گزارش سازمان حقوق بشر ایران به قررار زیر است:
اعدام ۱۶زندانی "محارب"در زهدان:به گزارش سایت‌های وابسته به حکومت بامداد امروز ۱۶زندانی در زندان زهدان به دار آویخته شدند. سایت "عصر هامون"به نقل از "محمد مرزیه"دادستان عمومی و انقلاب زهدان از این زندانیان به عنوان "اعضای گروهک‌های معاند که در عملیات تروریستی شرکت داشتند"یاد کرد. هویت هیچ یک از زندانیان اعلام نشده است. سایت افکار نیوز گزارش داد که این ۱۶نفر عضو گروه "جیش العدل"بودند
نکات ذیل قابل توجه است:
-          حمله آن گروه تروریستی و کشتن انسان هایی که گناه آنها مشخص نیست، قطعا محکوم است. اما اگر حمله تروریستی و کشتن انسان های بیگناه بد است، چرا رژیم ایران نیز، به کار مشابهی دست می زند و انسان هایی را گه گناهی ندارند، اینگونه قتل عام می کند؟!
-          این افراد به صورت مشخص در زمان وقوع آن عمل تروریستی، در زندان بوده اند، حال چگونه است که رژیم ایران، افرادی زندانی را اینگونه قتل عام می کند؟! این قتل عام، یادآور جنایات رژیم در سال 67 است، وقتی که به تلافی حمله مجاهدین، رژیم آخوندی، پنج هزار نفر از زندانیان، و افراد بیگناهی که حتی دوره محکومیتشان نیز پایان یافته بود، اعدام کرد.
-          اگر خشونت و آدم کشی بد است، چرا خود رژیم به این روش کثیف متوسل می شود؟!
-          مردم سیستان و بلوچستان، در فقر مطلق به سر می برند، سالها است که رژیم ایران، از اعطای هر گونه امکانات به آن منطقه دریغ کرده است، طبیعی است که در میان مردم آن منطقه، تنفر از رژیم به چشم می خورد. اما این به معنای این نیست که اکثریت آن مردم، در چنین کارهای کثیفی مشارکت می کنند! نمی توان از نقش عربستان و دیگر کشورهای عربی منطقه، همچنین سرویس های امنیتی پاکستان در سرمایه گذاری بر روی این گروه های تندرو و تروریستی، چشم پوشید.
-          برای جلوگیری از رشد چنین گروه های تروریستی، تنها باید به شیوه انسانی و منصفانه با مردم منطقه برخورد کرد. کشتار کور، و کشتن انسان های بی دفاع و در بند، شیوه استالین و هیتلر برای برقراری امنیت است. این روش از انسانیت به دور است.

نوشته دیگر امروز: مخالفان سکولاریسم، باید از روی مادران و خواهران خود خجالت زده باشند!

  
نوشته های چند روز گذشته:  


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:





  







غده ای سرطانی در شورای ملی، با نام عباس فخرآور/ با این غده چرکین چه باید کرد؟

$
0
0
اعتراف می کنم! اشتباه کردم...! 

در شش ماه گذشته، شورای ملی ایران شاهد تنش های بسیاری بوده است که توسط فخرآور ایجاد شده است. عملا شش ماه است که بخش هایی از شورای ملی ایران را  فلج نموده است. از دروغ گویی و جعل گرفته، تا فحاشی، توهین های جنسینی به بانوان، تا ایراد اتهامات دروغ، همه دامان این افریته بر می خیزد.

شش ماه است که با خیانت های خود، اجازه نداده این ارگان پا گیرد، و به صورت سازمان یافته و مهندسی شده، در صدد نابود کردن شورای ملی ایران برآمده است.

توضحیات: 

یکم؛ قبلا نوشته بودم: اولین اصل دمکراسی، خودکامه نبودن است، نباید خود را مرکز عالم فرض کنیم!  در آن هنگام، من اشتباهی بزرگ کردم، و گفتم: «برای رسیدن به آزادی، حتی حاضرم با فخرآور هم سر یک میز بنشیم». صادقانه به اشتباهم اعتراف می کنم، برای رسیدن به دمکراسی، نمی توان با یک متجاوز جنسی (فخرآور)، متحد شد! (برای دیدن مدارکبه این نوشته مراجعه کنید)؛  در آن زمان، نگارنده تصور می کرد که می توان با توسل به آشتی ملی، حتی با امثال فخرآور نیز متحد شد، که صد البته اشتباهی مهلک بود. 

دوم؛ همانطوری که می دانید، چندین گروه مختلف سیاسی و مدنی، گرد هم جمع شدند و تلاش کردند که یک تشکل، با نام شورای ملی ایران برای برگزاری انتخابات آزاد، تاسیس کنند.

نگارنده نیز جزو افرادی بود که در همان کمیته موقت، حضور یافت و به این منظور، تمامی تلاش خود را به کار بست تا  کنشگران و گروه های سیاسی ایرانی، گرد هم جمع شوند تا بلکه یک ارگان معتبر، ایجاد شود و تلاشی برای سرنگونی رژیم صورت گیرد. همچنان نیز در این ارگان، حضور دارم و تمامی تلاش خود را به کار می بندم تا این شورا، پلتفورمی برای حضور تمامی گروه های سیاسی  شود.

سوم؛ این کمیته موقت، یک فراخوان دارد و از همه ایرانیان درخواست نمود تا در انتخابات شورای ملی، نامزد شوند یا در آن شرکت کنند، کمیته موقت، نظارت بر برگزاری انتخابات را نیز به گروهی از وکلای مستقل فرانسوی واگذار کرد.   در این میان، شخصی به نام امیرعباس فخرآور نیز، نامزد این انتخابات شد.

چهارم؛  در آن زمان من معتقد بودم چون هیچ دادگاه منصفی علیه فخرآور حکمی صادر نکرده، نمی توان او را از نامزدی در این انتخابات محروم کرد و باید به خرد جمعی احترام گذارد و اجازه داد او نیز کاندید شود. اصولا به دلیل اینکه انتخابات شورای ملی، توسط گروهی وکیل فرانسوی برگزار می شد، بدون مدرک و حکم دادگاه، نمی شد خواستار حذف کسی شد.

این اشتباه نگارنده بود، باید شهادت دکتر زرافشان را ترجمه می کردم، و به وکلا ارایه می داد تا فخرآور حرف شود. اما به جای اینکه چنین کاری کنم، با خود گفتم بگذار آَشتی ملی را از فخرآور شروع کنیم، حتی اگر او پیشینه نادرستی  هم دارد، اجازه بدهیم تا با او به مانند یک انسان برخورد شود، اجازه دهیم او نیز کاندید شود.

در پی تماس بسیاری از اعضای مجمع که از نگارنده درباره نامزدی فخرآور می پرسیدند و اعتراض می کردند، تنها به گفتن این کلام کفایت می کردم که: «آشتی ملی را از همین جا آغاز کنیم؛ ناظرین انتخابات، گروهی وکیل فرانسوی هستند، و اگر مدرکی علیه فخرآور است، به آنها ارایه کنید» و اینچین شد که حتی اقدامی اخلاقی چون روشنگری درباره فخرآور برای حذف او استفاده نشد.  

شرایط کنونی:

حال صادقانه می گویم، اشتباهی بزرگ کردم، و هیچ تلاشی برای ارایه مدرک به وکلای فرانسوی انجام ندادم تا این موجود  بدنام، حذف شود. اکنون با اعتراف به اشتباه، می گویم که  با شخصی به نام فخرآور، نمی توان برای رسیدن به دمکراسی متحد شد، دقیقا مانند این است که برای سرنگونی خامنه ای، بخواهی با خود خامنه ای متحد شوی!

او چون یک سرطان  به جان شورای ملی ایران افتاده است، او یک دمل چرکینی است که باید آنرا از تن جدا کرد.

او یک انگل است، انگلی که هر جا یک تشکل سیاسی ببیند، خود را به آن می چساند و سعی می کند آن را به فساد بکشاند. عملکرد قبلی او در تشکل سکولارهای سبز، نیز همچنین بود و تا زمای که او را بی آبرویی بیرون کردند، همچنان به خیانت، توطیه، دروغ و تنش زایی ادامه داد. (منبع)

او به هدف تخریب  و نابود کردن شورا جلو آمده است، و از آنجایی که تهیه کننده پیش نویس اساس نامه  شورای ملی، پیش بینی نمی کرد چنین شخصی ممکن است رای بیاورد، متاسفانه اکنون  قوانین سختگیرانه ای در شورای ملی وجود دارد، اخراج او کار سختی شده، او تبدیل به دملی چرکین شده و عملا بخش قابل توجهی از انرژی شورای ملی را به هرز می برد.

بر این باورم که راه نجات شورای ملی ایران، اخراج فخرآور، از شورای ملی ایران است.

مجددا تاکید می کنم، من اشتباه کردم. وقتی انسان بزرگی، چون دکتر ناصر زرافشان، وکیل پر افتخار و زندانی سیاسی ایرانی، امیرعباس فخرآور را یک شیاد می داند که به جرم تجاوز به زندان افتاده بوده و بعد ادعای فعالیت سیاسی کرده، من باید می دانستم که نمی توان برای رسیدن به دمکراسی در ایران، با چنین انگلی متحد شد! 

ختم کلام:

فخرآور یک انگل است، انگلی که هر جا یک حرکت جمعی ببیند، به آن می چسبد، از جنبش دانشجویی گرفته تا فعالان سیاسی خارج از کشور. او که به جرم تجاوز به زندان افتاده، چون انگل، به بدنه جنبش دانشجویی می چسبد و سعی می کند آنها را بدنام کرده، بیمار سازد و از کار بیاندازد. 

پیشنهاد می شود شما این مطالب آقای دکتر ناصر زرافشان، وکیل سال حقوق بشر سوئد و آلمان را ملاحظه کنید، تا بدانید که چه موجود خطرناکی است. (در  این لینک احمد باطبی)

شخصا، ضمن قبول اشتباه، بر این باورم که نشستن با امیرعباس فخرآور بر سر یک میز، دور از شان هر انسانی است..! 

تنها راه نجات شورای ملی ایران، اخراج امیرعباس فخرآور از این شورا است. 

بنا به گفته اشخاصی که در زندان عادل آباد بوده اند، لازم به ذکر است که اتاق قرنطینه زندان عادل آباد، یک اتاق خیلی کوچک با دو درب است، و اصولا هیچ کسی بیش از یک ساعت نگه داری نمی شود...!!


  
نوشته های چند روز گذشته:  


سه: کشتن این شانزده زندانی، یادآور قتل عام سال 67 و کشتن افراد بیگناه به تلافی حمله مجاهدین است!

و چند نوشته اخیر این وبلاگ:





  




توصیه امنیتی: تصویر روش کثیف دیدی که ارتش سایبری برای دزدیدن اکانت شما استفاده می کند!

$
0
0
این ایمیل را ساعتی  قبل گرفته ام. این ایمیل، توسط ارتش سایبری رژیم ارسال شده است.، و بسیار شبیه ایمیل هایی است که گوگل می فرستد!

همانطوری که در این ایمیل می بینید، در نگاه اول، به نظر می رسد که گوگل می گوید: "یک نفر از ایران، پسورد شما را داشته و تلاش کرده که با این آی پی زیر، وارد ایمیل شما شود، اما ما جلوی او را گرفته ایم! لطفا روی لینک زیر کلیک کنید و پسورد خود را عوض کنید!"

در حالت عادی، فرد تصور می کند این ایمیل از گوگل است، حتی ادرس فرستنده نیز، به نظر می آید که از خود گوگل است!  و فرد  از ترس ارتش سایبری رژیم، بر روی لینک زیر کلیک می کند تا پسورد خود را عوض کند! طبیعی است که هنگام عوض کردن پسورد، از شما می پرسند که: "پسورد کنونی چیست؟"و بعد می گویند پسورد جدید چه باشد.

غافل از اینکه این لینک، که بسیار شبیه صفحه گوگل است، متعلق به ارتش سایبری رژیم است!!

شما وقتی پسورد قدیمی را وارد می کنید، گوساله های ارتش سایبری، به سرعت وارد ایمیل شما می شوند، و تمامی اطلاعات موجود را با اوتلوک دانلود می کنند!

لذا، حتی اگر چنین ایمیلی را گرفتید، ابتدا یک فحش خواهر و مادر نثار رهبر معظم انقلاب کنید، سپس با نهایت آرامش و برای اینکه مطمین شوید پسورد شما لو نمی رود، اول تمامی هیستوری بروسر خود و کوکی ها را پاک کنید، بعد وارد سایت جیمیل شوید، و از طریق تلفن، یا پاسخ به سوالات محرمانه، یا دریافت پسورد جدید از طریق ایمیل های دیگرتان، پسورد خود را عوض کنید.


ضمنا، خواندن آیت الکرسی، خطر هک شدن ایمیل شما را کاهش می دهد! ارسال این مطلب به دوستان برای ارتقا امنیت کاربران نیز، ثواب حج عمره را دارد. 

  
نوشته های چند روز گذشته:  


دو:  
غده ای سرطانی در شورای ملی، با نام عباس فخرآور/ با این غده چرکین چه باید کرد؟


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:





  


آقای خامنه ای، حتی دزدان دریایی سومالی نیز اجازه دسترسی گروگان ها را به پزشک می دهند! پورشجری را به بیمارستان بفرستید!

$
0
0
محمد رضا پور شجری، که با نام سیامک مهر قلم می زده است، وبلاگ نویس شجاع ایرانی است که از داخل ایران، به وبلاگ نویسی می پرداخت. او بارها رژیم اسلامی، خامنه ای و دین اسلام را مورد انتقاد قرار داد بود تا اینکه او را دستگیر می کنند.

او در دادگاه ناعادلانه به زندان طولانی مدتی محکوم می شود و به زندان قزل حصار منتقل می شود. و اکنون او به شدت بیمار است.

بیماری او به حدی است که پزشک زندان، توانانی درمان او را ندارد، او جانش در خطر است و باید فورا به بیمارستان منتقل گردد.

اما مسولان رژیم، با بی شرمی تمام، جلوی انتقال او و دسترسی او را به خدمات پزشکی گرفته اند.

این رفتار زشت و زننده، حتی از دزدان دریایی سومالی نیز بعید است، چه آنکه آن دزدان دریایی، آنقدر شرف دارند که اجازه دسترسی گروگان های خود را به پزشکان بدهند! یادم است در یک مورد حداقل آنها یکی از گروگان های بیمار را آزاد کرده بودند!

زندانی کردن سیامک مهر، این نویسنده باشرف و آزاده، خود یک عمل قبیح و زننده است، و تنها رژیم جنایتکار اسلامی می تواند یک انسان بیمار را صرفا به دلیل نوشتن یک مطلب، در بند نگه دارد.

سازمان عفو بین الملل نیز، با صدور بیانیه زیر، خواستار ارایه خدمات پزشکی به محمد رضا پورشجری شده است.


نوشته های چند روز گذشته:  


دو:  
غده ای سرطانی در شورای ملی، با نام عباس فخرآور/ با این غده چرکین چه باید کرد؟




و چند نوشته اخیر این وبلاگ:





  



این تصویر، نشان از فاصله عمیق بین صدا و سیمای رژیم با واقعیت های جامعه است!

$
0
0
سی و اندی سال است که صدا و سیمای رژیم، تلاش کرده اسامی اصیل ایرانی را با جرم و جنایت پیوند دهد. سی و سه سال است که تمام شخصیت های خوب فیلم ها اسامی اسلامی دارند، اما شخصیت های بد فیلم، همه  سهراب و رستم و سیاوش و آرش هستند!

در حقیقت، رژیم تلاش داشته بدینوسیله، القا کند که افرادی که اسامی اصیل ایرانی دارند و از خانواده های مذهبی نمی آیند، معمولا افرادی خلاف کار هستند.

حال نگاهی به این گزارش از روزنامه رژیم بیاندازید، می بینید که تمامی افراد خلاف کاری که دستگیر شده اند، اسامی اسلامی دارند...!!

ذکر این نکته ضروری است، اصولا بین اسم فرد و شخصیت او هیچ ارتباطی وجود ندارد، یک نفر می تواند نامش محمدرضا شجری پور باشد، اما وبلاگ نویسی باشد که جانش را برای آزادی و نقد اسلام به خطر می اندازد! 

اصولا نمی توان بر اساس نامه فرد، بر روی شخصیت او قضاوت کرد و این کار زشت و زننده ای است.




نوشته های چند روز گذشته:  


دو:  
غده ای سرطانی در شورای ملی، با نام عباس فخرآور/ با این غده چرکین چه باید کرد؟




و چند نوشته اخیر این وبلاگ:





  



آشتی ملی، ملعبه ای برای سرکوب و یا نادیده گرفتن خردجمعی و یا دمکراسی نیست!

$
0
0
به یاد بیاوریم که خمینی، بارها بر آزادی بیان تاکید کرده بود، و مثلا گفته بود:

"اگر چنان چه مضرّ به حال ملت نباشد، بيان همه چيز آزاد است، چيزهايي آزاد نيست كه مضرّ ِبه حال ملت ما باشد". (صحيفه نور ، ج3, ص48.)

بسیاری از اشخاص، در قبل از انقلاب با شنیدن این حرف های خمینی، تصور می کردند که خمینی به آزادی، اعتقاد دارد!

و تنها حلقه گم شده ماجرا، اینجا بود که این افراد، کمی عمیق تر نگاه نمی کردند تا ببیند که مثلا در جمله بالا؛ منظور خمینی از "ملت ما"، شخص خودش بود و تصور می کرد آزادی تا جایی باید وجود داشته باشد که موقعیت او و یا دیگر آخوندها را به خطر نیاندازد.

در حقیقت، اینکه شخصی شعاری بدهد و بگوید مثلا آزادی بیان چیز خوبی است، کفایت نمی کند، باید به دقت نگریست که آیا آن شخص، اولا درک درستی از آزادی بیان دارد؟! و آیا اصولا، حاضر است برای آزادی بیان هزینه بدهد و به آزادی بیان پایبندی دارد؟!

این مهم، هنگام استفاده از مفاهیمی چون "آشتی ملی"نیز باید رعایت شود، چه آنکه در فضای سیاسی اپوزسیون ایرانی، این عبارت بسیار به گوش می رسد. دقت به نکات ذیل، ضروری است:

-          آَشتی ملی معطوف به رخدادهای گذشته است، و به اتفاقات آینده ربط پیدا نمی کند.
-          آشتی ملی به معنای بخشیدن افرادی است که در گذشته خطا کرده اند، و به معنای این نیست که پیشاپیش، جنایات و یا اشتباهات آینده آنها را ببخشند. هر شخصی در مقابل اعمال خود در گذشته، حال و آینده مسئول است. تنها می توان اعمال گذشته فرد را بخشید، ولی نمی توان درباره اعمال آینده افراد قضاوت کرد.
-          آشتی ملی، به معنای دادن تیغ تیز به دست زنگی مست نیست! آشتی ملی به معنای این نیست که مثلا به فلان بسیجی یا مزدور رژیم، چشم بسته این اختیار داده شود که در آینده هر کاری که می خواهد بکند و یا به جنایات خود ادامه دهد.
-          آشتی ملی در تناقض با دمکراسی قرار ندارد. اینگونه نیست که یک خطاکار سابق، به بهانه آشتی ملی اجازه داشته باشد که نظر اکثریت یک جامعه ای را زیر پا بگذارد، ساده ترین اصول جامعه مدرن را نادیده بگیرد.
-          در اعلامیه جهانی حقوق بشر، به صراحت گفته شده که از یک بند، نمی توان برای نقض دیگر بندهای اعلامیه استفاده کرد. این اصل در اینجا نیز صادق است.  اصولا دمکراسی و حقوق بشر، از یک آبشخور فکری مشترک بر می خیزند، لذا نمی توان از آشتی ملی به عنوان ملعبه ای برای نادیده گرفتن نظر اکثریت بهره گرفت. 

نوشته های چند روز گذشته:  


دو:  
غده ای سرطانی در شورای ملی، با نام عباس فخرآور/ با این غده چرکین چه باید کرد؟



و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




  

درخواست اکثریت اعضای شورای ملی ایران برای اخراج فخرآور از شورای ملی ایران

$
0
0
لازم به یادآوری است که قبلا نیز فخرآور به دلیل تلاش برای ایجاد تنش و نابود کردن سکولارهای سبز، از ارگان یاد شده، اخراج شده بود. (منبع)

اخراج این انگل (!) از شورای ملی، می تواند زمینه ساز پیشرفت و موفقیت این نهاد سیاسی باشد. 



نوشته دیروز: 

آشتی ملی، ملعبه ای برای سرکوب و یا نادیده گرفتن خردجمعی و یا دمکراسی نیست!.
به یاد بیاوریم که خمینی، بارها بر آزادی بیان تاکید کرده بود، و مثلا گفته بود:

"اگر چنان چه مضرّ به حال ملت نباشد، بيان همه چيز آزاد است، چيزهايي آزاد نيست كه مضرّ ِبه حال ملت ما باشد". (صحيفه نور ، ج3, ص48.)

بسیاری از اشخاص، در قبل از انقلاب با شنیدن این حرف های خمینی، تصور می کردند که خمینی به آزادی، اعتقاد دارد!

و تنها حلقه گم شده ماجرا، اینجا بود که این افراد، کمی عمیق تر نگاه نمی کردند تا ببیند که مثلا در جمله بالا؛ منظور خمینی از "ملت ما"، شخص خودش بود و تصور می کرد آزادی تا جایی باید وجود داشته باشد که موقعیت او و یا دیگر آخوندها را به خطر نیاندازد.

در حقیقت، اینکه شخصی شعاری بدهد و بگوید مثلا آزادی بیان چیز خوبی است، کفایت نمی کند، باید به دقت نگریست که آیا آن شخص، اولا درک درستی از آزادی بیان دارد؟! و آیا اصولا، حاضر است برای آزادی بیان هزینه بدهد و به آزادی بیان پایبندی دارد؟!

این مهم، هنگام استفاده از مفاهیمی چون "آشتی ملی"نیز باید رعایت شود، چه آنکه در فضای سیاسی اپوزسیون ایرانی، این عبارت بسیار به گوش می رسد. دقت به نکات ذیل، ضروری است:

-          آَشتی ملی معطوف به رخدادهای گذشته است، و به اتفاقات آینده ربط پیدا نمی کند.
-          آشتی ملی به معنای بخشیدن افرادی است که در گذشته خطا کرده اند، و به معنای این نیست که پیشاپیش، جنایات و یا اشتباهات آینده آنها را ببخشند. هر شخصی در مقابل اعمال خود در گذشته، حال و آینده مسئول است. تنها می توان اعمال گذشته فرد را بخشید، ولی نمی توان درباره اعمال آینده افراد قضاوت کرد.
-          آشتی ملی، به معنای دادن تیغ تیز به دست زنگی مست نیست! آشتی ملی به معنای این نیست که مثلا به فلان بسیجی یا مزدور رژیم، چشم بسته این اختیار داده شود که در آینده هر کاری که می خواهد بکند و یا به جنایات خود ادامه دهد.
-          آشتی ملی در تناقض با دمکراسی قرار ندارد. اینگونه نیست که یک خطاکار سابق، به بهانه آشتی ملی اجازه داشته باشد که نظر اکثریت یک جامعه ای را زیر پا بگذارد، ساده ترین اصول جامعه مدرن را نادیده بگیرد.
-          در اعلامیه جهانی حقوق بشر، به صراحت گفته شده که از یک بند، نمی توان برای نقض دیگر بندهای اعلامیه استفاده کرد. این اصل در اینجا نیز صادق است.  اصولا دمکراسی و حقوق بشر، از یک آبشخور فکری مشترک بر می خیزند، لذا نمی توان از آشتی ملی به عنوان ملعبه ای برای نادیده گرفتن نظر اکثریت بهره گرفت. 

نوشته های چند روز گذشته:  


دو:  
غده ای سرطانی در شورای ملی، با نام عباس فخرآور/ با این غده چرکین چه باید کرد؟



و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




  

این تصویر، عمق تفاوت نگرش به کرامت انسانی در چین و بریتانیا را نشان می دهد...!

$
0
0
این تصاویر، مصاحبه برای استخدام مهماندار در خط هوایی چین است! شکل و قیافه و بدن و صورت و همه جای دختر بیچاره را چک می کنند تا مطمین شوند او به اندازه کافی زیبا هست تا که شایستگی مهمانداری هواپیما باشد!

دیدن این تصاویر، لحظه ای مرا به فکر فرو برد، زمانی که این شرایط را با کشور بریتانیا مقایسه می کنم.

این تفاوت احترام به حقوق بشر در یک کشور دیکتاتوری و با مثلا بریتانیا است.

در بریتانیا رزومه ای (سی- وی) که برای کار تهیه می شود، فاقد عکس است، چون معتقدند که صاحب کار، نباید بر اساس قیافه افراد تصمیم بگیرد!

معمولا کمپانی های بزرگ یا شرکت های کاریابی، به محض دریافت یک روزمه که بر روی آن عکس وجود داشته باشد، آن رزومه را به سطل آشغال می اندازند!! دلیلش مشخص است، چون طبق قانون، نمی توان مثالی چون گرایش جنسی، سن، مذهب، جنبسیت و یا کشور محل تولد و یا ناتوانی جسمی، را در استخدام یک نفر، به عنوان فاکتور در نظر گرفت، و اگر یک صاحب کار، چنین کند، او با خطر دادگاه و جریمه روبرو است.

حال اگر کسی عکس خود را در رزومه اش بگذارد، بخشی از این اطلاعات فوق (مثلا قیافه اش را)، بروز داده است، و حال اگر صاحب کار، روزمه فرد را حتی بررسی کند و او را استخدام نکند، صاحب رزومه این حق را دارد که از صاحب کار شکایت کند، چون می تواند به دادگاه بگوید صاحب کار،  او را به دلیل مثلا قیافه اش، و یا رنگ پوستش استخدام نکرده است!

صد البته که این استخدام باید منطقی نیز باشد، مثلا یک نفر که با ویلچر حرکت می کند، نمی تواند اعتراض کند که چرا او را برای مهمانداری هواپیما استخدام نمی کنند، چون باید از نظر جسمی، فرد توانایی انجام کار را داشته باشد، اما اگر همان کسی که با ویلچر حرکت می کند، تنها به دلیل ناتوانی جسمی از شغل منشی گری محروم شود و صاحب کار، او را استخدام نکند، صاحب کار با مجازات های جدی روبرو خواهد شد.

حاصل احترام به حقوق بشر در بریتانیا این می شود که رفاه اجتماعی در بالاترین حد ممکن است، اما در چین، زندگی انسان ها به شکل برده داری است...!

زیبایی بیشتر یا کمتر، دست خود انسان نیست، همانطوری که رنگ پوست، نژاد و یا جنسیت، و نمی توان گفت چون کسی کمتر زیبا است ، نباید از حقوق اجتماعی کمتری برخوردار باشد.

این توهین به کرامت ذاتی انسان ها است، اگر بگوییم چون کسی رنگ پوست یا چهره اش متفاوت است، باید از حقوق متفاوتی برخوردار باشند، همه انسانها، صرفا به دلیل انسان بودن، از حقوق برابر بهره مند هستند.



نوشته های چند روز گذشته:  




و چند نوشته اخیر این وبلاگ:








  







آفرین به نوروز حیدری، پلنگ گله اش را نابود کرد، اما او علیرغم مسلح بودن، پلنگ را نکشت! (+تصاویر)

$
0
0
نوروز حیدری، آدم پولداری نیست. او چوپان شریف و زحمتکشی است که برای گذران زندگی، چند گوسفند و بز دارد. گله او متشکل از یکصد و چهل بز و گوسفند است. 


او برای امرار معاش و زندگی کردن، ناچار است که هر روز گله خود را به چرا ببرد. در حقیقت، گله او، همه ثروت او است.

زمانی که یک پلنگ نادر، چند روز پیش به گله او حمله کرد، او تفنگ برنویی را همراه خود حمل می کرد که می توانست به راحتی پلنگ را بکشد. اما او به جای کشتن پلنگ، تنها صبر کرد و به نظاره ایستاد.

او مرد شریفی است که می دانست تعداد انگشت شماری از این پلنگ برای ایران باقی مانده است، با اینکه می دید پلنگ دارایی و داشته اش از بین می رود، اما پلنگ را نکشت.

از یکصد و چهل بز او، چهل و چهار تا کشته شده است.

پی نوشت: زمانی که ایران بودم، شخصی را می شناختم که از یکی  بهترین دانشگاه های اروپا فارغ التحصیل شده بود، و تحصیلات بسیار بالایی داشت. تفریح آخر هفته او، شکار بود. وقتی برای اولین بار، آلبوم عکس های او را دیدم که چگونه از هر حیوان، چندتایی را شکار کرده، شگفت زده شدم. حال نوروز حیدری را با او مقایسه می کنم، مشخص است که نوروز عزیز ما، تحصیلات او را ندارد، اما خودتان قضاوت کنید، کدام یک «شعور» بیشتری دارند؟! این بهترین مثال است که الزاما تحصیلات دانشگاهی بالا ربطی به «شعور» ندارد.
نوروز در مصاحبه با خبرنگاران گفته است: 

همیشه اسلحه برنوی مجازم را همراه دارم. قبلا هم در این کوه پلنگ دیده بودم. این حیوان خیلی زیباست، شما تا از نزدیک نبینیدش، متوجه حرف من نخواهید شد. به خدا قسم اگر تمام دام‌هایم را هم می‌خورد، هرگز به طرفش تیر نمی‌انداختم. وقتی خبرنگار از او می‌پرسد که آیا از صمیم قلب گفتید، اگر تمام دام‌هایتان توسط پلنگ تلف می‌شد، آسیبی به این حیوان نمی‌زدید، پاسخ می‌دهد: خداوند به ما برکت می‌دهد. هر ساله بزغاله‌ها و بره‌های جدید متولد شده و دام‌هایمان دوباره زیاد می‌شوند؛ اما اگر پلنگ از بین رفت، دیگر این کوه پلنگ نخواهد داشت. باز هم می‌گویم اگر تمام دام‌های من را تلف کرده بود، هرگز پلنگ را نمی‌کشتم.پدرم همیشه از خرس‌های این منطقه تعریف می‌کند؛ اینجا قبلا شمار بسیار‌ی خرس زندگی می‌کرد اما مردم همه را کشتند و الان دیگر خرس در کوه نیست. چند سال است که خرسی نیست و دیده نشده است. 
اگر عقابی در آسمان این کوه پرواز نکند، اگر کل و بزهای وحشی داخل کوه نباشند، اگر سر یک چشمه ده‌ها کبک آب نخورند، طبیعت لذت بخش نیست. من از شنیدن صدای آواز کبک‌ها در این کوه خیلی بیشتر از خوردن گوشت آن‌ها لذت می‌برم. این منطقه خیلی بکر و زیباست؛ من از طبیعت زادگاهم لذت می‌برم؛ اما طبیعت هر چقدر بکر و زیبا باشد، بدون جاندارانش هیچ لطفی ندارد.

نوشته های چند روز گذشته:  

و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




گزارش رویترز از دزدی صد میلیاردی خامنه ای، بخش کوچکی از غارتگری او است، لیست کاملتر این است...!

$
0
0
نوشته دیگر امروز: ترجمه بیانیه سازمان عفو بین الملل/ اعتصاب غذای زندانیان سیاسی، توجه جوامع بین المللی را به محرومیت زندانیان سیاسی  از خدمات پزشکی جلب کرده است.

رویترزگزارشی را منتشر کرده که درآن، به بررسی ثروت ستاد اجرای احکام امام می پردازد. در این گزارش، ثروت این نهاد اقتصادی، ده ها میلیارد دلار براورد شده است.

اول به یاد بیاورید که طبق آمار خبرگزاری های رژیم، و به دلیل فقر اقتصادی حاکم بر کشور، بیش از هشتصد هزار کودک ایرانی، از گرسنگی و سو تغذیه رنج می برند.  

اما آیا فساد خامنه ای تنها به این چند ده میلیارد دلار دزدی ناقابل (!) ختم می شود؟! برای شما در اینجا، چند مورد از اخبار مروبط به فساد او را ذکر می کنم:

-          به گزارش گاردین، یکی از حساب های متعلق به مجتبی خامنه ای توقیف می شود، در این حساب بیش از یک میلیارد پوند (!) پول وجود دارد. (منبع: روزنامه گاردین)

the UK decision to block $1.6bn of funds to the bank accounts of Mojtaba Khamenei, the son of the supreme leader

-          به گزارش العربیه، مبلغ یک میلیارد و ششصد میلیون دلار پول فروش نفت، به حساب محتبی خامنه ای واریز گردیده است!! (منبع)
خوب، این دو مورد بالا، حتما شما را عصبانی می کند، اما این دزدی های چند هزار میلیارد تومانی، نوک کوه یخ است. اجازه بدهید، یک دزدی دیگر را مثال بزنیم:

طبق این گزارش،قراردادی ننگین بین خامنه ای و شرکت چینی منعقد شده است که طبق آن و به بهانه وجود تحریم های بین المللی، یکی از مهمترین میادین نفتی ایران، با ارزشی برابر با پانصد میلیارد دلار، دو دستی تقدیم طرف چینی می شود.

طی این قرارداد که از ترکمان چای نیز ننگین تر است، بیش از یکصد میلیارد دلار رشوه به خامنه ای می رسد، و طرف چینی، بیش از دویست میلیارد دلار سود می کند!

طبق گفته کارشناسان: «درآمد چين از نفت ايران جمعا به ۴۶۷ ميليارد و ۲۰۰ ميليون دلار می رسيد. از اين مبلغ می بايست حداکثر ۱۰۰ ميليارد دلار نصيب ايران می شد که کمی بيشتر از ۲۰ درصد کل درآمد است.» (منبع)

خوب، طبیعی است که اکنون خون شما به جوش آمده اسـت، اما آیا ضرر حکومت افرادی فاسد در این رژیم، به این مورد ختم می شود؟!

خیر! در اینجا، رئوس ضرر های اقتصادی این رژیم را برای شما به صورت خلاصه می نویسم:

یکی از مهمترین خیانت های  رژیم،  ایجاد بحران بین المللی است که در نتیجه آن وضع اقتصادی مردم به این وضع فجیع درآمده است.دو بحران توسط اصلی، به شرح ذیل است:

الف-) ایران در منطقه از دو گروه تروریستی حزب الله و حماس حمایت می کند خود مردم فلسطین و لبنان نیز از دو گروه یاد شده متنفر هستند و معتقدند این گروه های تروریستی یاده شده بشدت فاسد بوده و فقط بدلیل منافع خودشان از ایجاد صلح با اسراییل جلوگیری می کنند. بدلیل حمایت ایران از گروه تروریستی فوق، تمام کشورهای پیشرفته و متمدن دنیا با دولت ایران اختلاف دارند.

ب-) ایجاد بحران هسته ای و پیگری ساخت بمب اتم که تحریم های بین المللی را برای ایران به همراه داشته است.

بابت دو بحران یاد شده ، مردم ایران ضررهای زیر را متحمل شده اند:

یک- دولت روسیه در عوض حمایت از ایران، سهم ایران را در منابع نفتی و گازی دریای خزر از پنجاه درصد طبق قرارداد سال 1949 به یازده درصد کاهش داده است. با توجه به اینکه تاکنون بیش از پنجاه میلیارد بشکه نفت در میادین نفتی دریای خزر کشف شده است، این به معنی از دست رفتن بیست میلیارد بشکه نفت از ثروت مردم ایران است که به رقم افسانه ای دوهزار میلیارد دلار(دو تریلیون دلار) می رسد. این به معنی 30000دلار پول از جیب هر ایرانی است.

دو- به دلیل بحران های فوق، شورای امنیت، تحریم های زیر را برای ایران در نظر گرفته است، و ما ضررهای زیر را متحمل شده ایم:

الف- علی رغم اینکه ایران بهترین موقعیت جغرافیایی را برای سرمایه گذاری دارد، اما به دلیل تحریم و ایجاد بحران های بین المللی توسط احمدی نژاد، هیچ شرکت خارجی در ایران سرمایه گذاری نمی کند. لذا در میادین مشترک نفتی با کشورهای همسایه چون قطر ، آنها مشغول استخراج هستند و سهم ما را نیز آنها می فروشند. میلیاردها دلار از ثروت کشور ها در حال تاراج به این شیوه است.

ب- به دلیل نبود سرمایه گذاری خارجی در صنعت نفت و گاز و از طرفی چون شرکت های صاحب تکنولوژی به دلیل تحریم حاضر به انجام کار در ایران نیستند، بهره وری ما برای استخراج نفت بسیار پایین آمده است و میلیاردها بشکه نفت برای همیشه در اعماق چاه ها باقی می ماند. ضریب برداشت نفت در ایران 24 درصد است در حالی که در نروژ ای نرقم 65 % است ، یعنی ما دو برابر نفتی که صادر می کنیم، را نابود می کنیم.این به معنی از دست دادن نه هزار میلیارد دلار پول است. (عصر ایران – یک اسفند به نقل از رییس پژوهش نفت ایران)

ج- به دلیل تحریم های بانکی بین المللی ما برای صادرات و واردات، ناچار هستیم از بانک های کشورهای ثالث استفاده کنیم که برای کشورما هزینه ای حدود ده درصد به همراه دارد. یعنی 10% تمام صادرات و واردات کشور را باید به یک کشور ثالث مانند امارات برای استفاده از سیستم بانکی آنها، باج بدهیم، یعنی رقمی حدود بیست میلیارد دلار در سال!

د-سالیانه بیش از 180000نفر از متخصصین تحصیل کرده ایرانی به دلیل نبود امنیت و فرصت شغلی از ایران فرار می کنند که طبق امار صندوق بین المللی پول، به معنی از دست دادن پنجاه میلیارد دلار پول است.در حالی که اگر امنیت اقتصادی بود، ما به بیش از این افراد تحصیل کرده برای ساختن و توسعه ایران نیاز داشتیم.

جمع بندی :
ضررهای درازمدت : تاراج یکصد و پنجاه و هفت هزار دلار جیب هر ایرانی
اولین ضرر درازمدت: تاراج سهم ایران در دریای خزر به ارزش بیش از دو هزار میلیارد دلار
دومین ضرر درازمدت: اتلاف منابع نفتی با برداشت غلط به دلیل تحریم به ارزش بیش از نه هزار میلیارد دلار
با یک جمع و تفریق ساده به عدد 157000 دلار به ازا هر ایرانی می رسیم.


اما باور کنید که ضررهای رژیم به موارد فوق خلاصه نمی شود، کافیست نکات ذیل را به یاد بیاورید:

الف) افسردگی بسیار زیاد مردم ایران، ناشی از جنایات این جماعت غارتگر است!

ب) طول عمر کوتاه و مرگ و میر بالا نیز، ناشی از جنایات این جماعت غارتگر است!

ج) شان و حرمت ایران در دنیا شکسته شده و آبرویی برای ما نمانده است. اعتبار پاسپورت ایرانی، پایینترین در دنیا است! مردم دنیا، با شنیدن اسم ایران، به یاد ترور و آدم کشی می افتند...!

د) اقتصاد کشور را نابود کرده اند، از طرفی، دزدی های عجیب و غریب آنها، آدمی را شگفت زده می کند، به عنوان مثال، به اندازه درآمد ده سال نفت ایران، تنها در یکی از پروژه های کشور، به حساب خامنه ای رفته است...!

ر) کشور در آستانه جنگ است و هر لحظه ممکن است آمریکا و اسراییل، به ایران حمله کنند...!

ز) نسل آینده کشور، به دلیل نبود آموزش و پرورش درست، به شدت آسیب دیده است.


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




ترجمه بیانیه سازمان عفو بین الملل/ اعتصاب غذای زندانیان سیاسی، توجه جوامع بین المللی را به محرومیت زندانیان سیاسی از خدمات پزشکی جلب کرده است.

$
0
0
نوشته دیگر امروز:  گزارش رویترز از دزدی صد میلیاردی خامنه ای، بخش کوچکی از غارتگری او است، لیست کاملتراین است...! 


سازمان عفو بین الملل از مقامات ایران درخواست کرده است که هر چه سریعتر، امکان دسترسی زندانیان را به خدمات پزشکی فراهم کنند.

هر چند حق دسترسی زندانیان به خدمات پزشکی در قانون ایران تضمین گردیده است، اما زندانیان سیاسی که درخواست مرخصی درمانی می کنند تا بتوانند از خدمات پزشکی بیمارستانی که در زندان به آنها ارایه نمی  گردد، برخوردار شوند، شاهد این هستند که درخواست آنها رد می شود،  و مورد تبعیض واقع می گردند.

از آغاز ماه نوامبر، دوازده روز پبش، چند زندانیی سیاسی در زندان اوین، وکیل مدافع حقوق بشر، اقای عبدالفتاح سلطانی، و دیگر زندانیان سیاسی، چون امیر خسرو دلیرستانی، مهدی خدایی، و سعید مدنی، اعتصاب غذای تر را آغاز کرده اند تا به نبود خدمات پزشکی در زندان و ممانعت از دسترسی زندانیا سیاسی به خدمات پزشکی، اعتراض کنند.

در نامه خود، افراد اعتصاب کننده، اعلام کرده اند که افراد زیر از دسترسی به خدمات پزشکی محروم گردیده اند:

-          محمد حسن یوسف پوریسفی، که از بیماری قلبی رنج می برد.
-          اسماعیل برزگر،
-          احمد دانشپور، که بیست کیلو از وزن خود را به دلیل نبود خدمات پزشکی از دست داده است.
-          حمید نقیبی که مبتلا به سرطان است.
-          داورد اسدی که نیازمند جراحی بر روی پا و لگن است.
-          مرتضی محمدی،
-          علی رضا ااحمدی
-          نادر جانی که جانباز دوران جنگ ایران و عراق است و شیمیایی شده است.
-          یاشار دارشفایی،
-          مهدی کروبی و میرحسین موسوی نیز از فوریه 2011 در زندان عیر رسمی به سر می برن.د  
اعتصاب کنندگان، اعتصاب خود را در دهم ماه نوامبر 2013، بنا به درخواست ده ها زندانی سیاسی و خانواده های آنها، پایان دادند.

دختر عبدالفتاح سلطانی، به سازمان عفو بین الملل گفته است، هر چند پدر من  قبلا مخالفت خود را با اعتصاب غذا به عنوان یک روش ابراز اعلامشکایت و مخالفت بوده است، اما شرایط  وخیم زندانیان سیاسی که از بیماری رنج می برند، او را ناچار کرده است که به اعتصاب غذا متوسل شود.

پیرو اعتصاب غذای سلطانی، هشتاد زندانی سیاسی در زندان رجایی شهر نیز به اعتصاب غذای سه روزه ای در دست زده اند تا حمایت خود را اعلام دارند.

شرایط زندان های ایران به شدت بد است، و زندانیان قربانی رفتارهای غیر انسانی و خشن می شوند. این شرایط بد، به اضافه شلوغی زندان، نبود غذای مناسب و محرومیت زندانیان از دسترسی به خدمات پزشکی، باعث وخامت شرایط جسمی آنها می گردد.

بسیاری از زندانیان که از بیماری های سخت رنج می برند، تقاضای مرخصی درمانی کرده اند، اما مقامات زندان، این درخواست ها را رد کرده اند.


عدم ارایه خدمات پزشکی به بیماران، زیر پا گذاشتن تعهدات بین المللی است که رژیم ایران دارد. محرومیت زندانیان از خدمات پزشکی، نقض میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی است که ایران نیز آنرا امضا کرده است.

استانداردهای سازمان ملل، دولت ها را موظف می کند که زندانیان بیمار را به مراکز خدمت پزشکی منتقل کنند و به آنها خدمات پزشکی ارایه کنند.

سازمان عفو بین الملل، اسناد دیگری مبنی بر محرومیت زندانیان بیمار از دسترسی به خدمات پزشکی در اختیار دارد، به عنوان مثال:

حسین رونقی ملکی، که با حکم پانزده سال زندان ربرو است، یک وبلاگ نویس و فعال سیاسی است، او از بیماری ناشی از شکنجه در دوران بازداشت رنج می برد، اما از خدمات پزشکی محروم است. کلیه های او آسیب دیده است.

رضا شهابی، فعال حقوق کارگری است که به دلیل کمردرد شدید ناشی از حراجی، نیاز به خدمات پزشکی ادارد، اما همچنان از خدمات پزشکی محروم است.

محمد رضا پورشجری، دیگر وبلاگ نویس ایرانی، که با نام سیامک مهر می نویسد، و در زندان قزل حصار نگه داری می شود، دو بار حمله قلبی داشته، از بیماری آرتروز نیز رنج می برد، اما همچنان از خدمات پزشکی محروم است.

نوشته های چند روز گذشته:  
و چند نوشته اخیر این وبلاگ:



دمکراسی به معنای برتری مطلق اعلامیه حقوق بشر، بر تمامی قوانین جاری کشور است/ یک مثال: دادگاه حقوق بشر اتحادیه اروپا

$
0
0
دمکراسی به معنای گردن نهادن به خرد جمعی و پذیرفتن نظر اکثریت و اداره جامعه بر اساس این نظرات است. و با تقریب خوبی می توان گفت که هیچ گاه، اکثریت جامعه خواستار این نخواهند شد که حقوق انسانی کسی زیر سوال برود.

دلیل آن نیز ساده است، چه آنرا بخشی از روند تکامل بدانیم، و یا چه آنکه این بخشی از اخلاق باشد، خرد جمعی انسان ها، خواستار نقض حقوق بشر در مورد دیگران نمی شود.

هیچگاه این اتفاق در یک کشور دمکراتیک رخ نخواهد داد که مثلا اکثریت جامعه، بیایند و بگویند باید اقلیت رنگین پوست جامعه را باید آزار داد و آنها را کشت.

البته پیش شرط هایی نیز برای استقرار دمکراسی در جامعه وجود دارد، مثلا آزادی بیان و آزادی اندیشه، پیش شرط های استقرار دمکراسی در یک جامعه هستند. اصولا بدون آزادی بیان، نمی توان شاهد شکل گیری دمکراسی در جامعه بود.

آزادی بیان، باعث می شود که افراد، بهترین انتخاب ممکن را انجام دهند و به هیچ وجه، حقوق اقلیت ها را نادیده نگیرند.

البته این یک واقعیت است که امکان دارد اکثریت یک جامعه نیز اشتباه کنند، در اینجاست که می توان با توسل به پروتکل هایی چون دادگاه های حقوق بشر، جلوی این اشتباهات را گرفت.

یک مثال:
در اتحادیه اروپا، دادگاهی وجود دارد به نام دادگاه حقوق بشر اتحادیه اروپا. تمامی اتباع کشورهای عضو اتحادیه اروپا می توانند به صورت شخصی در آن دادگاه حضور یابند، و نسبت به نقض حقوق انسانی خود در کشور متبوع خود، شکایت کنند.

این دادگاه، یک دادگاه بین المللی است که در استراسبورگ فرانسه واقع شده است.

به عنوان مثال، اگر یک دولت بر خلاف قانون جاری کشور خودش و یا حتی بر اساس قانون جاری، حقوق انسانی یک انسان را در کشورهای عضو اتحادیه اروپا نقض کند، آن شخص می تواند به این دادگاه مراجعه کند و شکایت خود را تسلیم کند.

ایده ایجاد این دادگاه، اولین بار در سال 1959 شکل گرفت، ولی بعد از فروپاشی و نابودی دیوار برلین، این ایده شکل جدی تری به خود گرفت. (هر چند بر  این دادگاه، انتقادات بسیاری وارد است و هنوز راه طولانی را پیش رو دارد).

دادگاه حقوق بشر اتحادیه، اطمینان حاصل می کند که قوانین جاری کشورهای عضو، حقوق بشر را نقض نکند و حقوق بشر، مقدم بر قوانین جاری و یا حتی عملکرد دولت ها قرار گیرد.

اگر منصفانه نگاه کنیم، در دراز مدت، و در صورت استقرار یک دمکراسی واقعی به همراه آزادی بیان، مردم یک جامعه به آنچنان بلوغی دست می یابند که اعلامیه جهانی حقوق بشر را مقدم بر تمامی تصمیمات حکومتی و یا قوانین جاری کشور در نظر بگیرند.

نوشته های اخیر این وبلاگ:

و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




دخترک، هزار و چهارصد سال است که دین اسلام، بر سرت کوبیده، دیگر نیازی به زنجیر نیست...!

$
0
0


نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




دو مقایسه ساده، شرکت ملی گاز ایران و شرکت ژ-د-اف (شرکت گاز فرانسه)

$
0
0
در اخبار آمده بود که شرکت ملی گاز ایران ورشکسته شده (منبع) و بیش از ده هزار میلیارد تومان بدهی دارد! آدمی انگشت به دهان می ماند که اینها چگونه موفق شده اند که یکی از ثروتمندترین شرکت های دنیا را به ورشکستگی بکشانند!

لطفا توجه فرمایید:

-          شرکت ملی گاز ایران، یکی از بزرگترین بازار مصرف های دنیا را دارد،
-          به صورت منوپول و انحصاری، بازار را در اختیار دارد! یعنی رقیبی برای این شرکت نیست!
-          بزرگترین منابع گاز دنیا، با بیش از سی و سه هزار میلیارد متر مکعب گاز در اختیار این شرکت است!
-          نیروی کاری ارزان، در اختیار این شرکت است!
مدیریت پت و مت:

اگر پت و مت هم به مدیریت این شرکت منصوب می شد، باز هم امکان ورشکستی این شرکت، نزدیک به صفر بود! اصولا یک مدیریت بسیار خوب، با هدف نابودی و غارت این شرکت، می تواند به چنین موفقیتی دست یابد و این مجموعه عظیم را ورشکسته کند!

جالب اینجاست، این شرکت، خود به گسترده ترین منابع گازی دنیا دسترسی دارد، و باز ورشکسته شده، حال اگر قرار بود این شرکت گاز را نیز وارد کند، چه اتفاقی برایش می افتاد؟! فکر می کنم در اینصورت، به جای ساختمان دفتر مرکزی این شرکت، تنها یک چاله عظیم وجود می داشت...!

یک مقایسه ساده:

فرانسه فاقد منابع گازی است. منابع گازی آن، کمتر از یک ده هزارم ایران است! حال کافی است نگاه کنیم و ببینم که شرکت ژ د اف سوئز (شرکت گاز فرانسه)، در سال گذشته بیش از چهار میلیارد یورو سود دهی داشته است!

البته نکات ذیل، قابل توجه است:

-          بازار مصرف فرانسه، بسیار کوچکتر از ایران است و مصرف گاز به اندازه ایران همه گیر نیست!
-          قیمت گاز، تقریبا هم اندازه ایران است (با توجه به افزایش شدید قیمت گاز در چند سال اخیر در ایران)!
-          این شرکت باید گاز از منابع بین المللی تامین کند.
-          این شرکت، فعالیت انحصاری ندارد، و دیگر شرکت های رقیب نیز در بازار وجود دارند!
-          حقوق کارگران، در فرانسه بسیار بیشتر از ایران است!
نوشته دیگر امروز: 
شکل استادیوم جدید فوتبال قطر، مشابه آلت جنسی زنانه است..!

نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




   دخترک، هزار و چهارصد سال است که دین اسلام، بر سرت کوبیده، دیگر نیازی به زنجیر نیست...!


دوباره شیخ فضل‌الله رئیس است / وطن در دست مشتی کاسه‌لیس است

$
0
0
زمین شوره سنبل برنیارد
هوای شیعه ماندلا ندارد
-----------------
بنای شیعه بر فقه کلینی‌ست
از این رو ماندلایش خمینی‌ست
-----------------
نخواهی یافت گاندی در ره قم
ولی افعی فراوان است و کژدم
-----------------
ازین حرفا نزن عیب است ای دوست
دالایلامای ما آن شیخِ بدخوست
-----------------
دالایلامای ما قصاب پیر است
که با آزادگان کارد و پنیر است
-----------------
فدای قلب صاف مهربانت
بزن پیک عرق را نوش جانت
-----------------
سرانگشتی بنه در کاسهء ماست
بخور با هرکه در هرجا دلت خواست
-----------------
به تبّت می‌روی چینی میاور
از آن حرفای همچینی میاور
-----------------
به هندستان اگر داری سلوکی
میاور بهر ما افکار جوکی
-----------------
هرآن کشور که قم شد پایتختش
رهش ویران شد و وارونه بختش
-----------------
درختی را که تو در قم نشاندی
به بار آرد نه ماندلا ، نه گاندی
-----------------
نه گاندی و نه ماندلا سوهانند
که در قم پشت ویترین دکانند
-----------------
اگر صد بمب در جایی بیفتند
از آن خوشتر که ملایی بیفتد
-----------------
از آب خُرد، ماهی، خُرد خیزد
زقم شیخِ نخواهد مُرد خیزد
-----------------
اگر از بطن مادر یاعلی گو
نهد پا بر زمین مانند یارو
-----------------
همه عالم بمیرد او نمیرد
نمیرد تا ز ملت جان نگیرد!
-----------------
در ایران شیخ می‌پـــاید زنان را
تجسس می‌کند آبستنان را
-----------------
مبادا غربِ شیطان ره نماید
زنی گاندی و ماندلا بزاید
-----------------
ندارد رحم ملای نفس گیر
نه بر مادر نه بر کودک نه بر پیر
-----------------
اگر کودک سر از گهواره بر داشت
همان در کودکی بادی به سر داشت
-----------------
خوراک شیخ می‌گردد به زودی
چنان کز لحظهء اول نبودی
-----------------
کجا ملا به ماندلا دهد بخت؟
کجا گاندی بگیرد روزه بر تخت؟
-----------------
نه ایران هند و ملا انگلیس است
که از سوی خدا بر ما رئیس است
-----------------
نه ایران آفریک است و نژادی
که حکم شیخ باشد اعتقادی 
-----------------
به زعم او حکومت کار دین است
فلک انگشتر و آقا نگین است
-----------------
امام غایبی در راه دارد
که با وی گفتگو در چاه دارد
-----------------
برای کشتن از وی حکم گیرد
زند بر فرق ملت تا بمیرد
-----------------
چنین وضعی‌ست در ایران شیعه
خدا از ما ببُرّد نان شیعه
-----------------
اگرچه پهلوان فیلسوفی
قلم بر دست با قلبی رئوفی
-----------------
به محفل گفتمان شیک داری
خلوصِ  فکر بکر و نیک داری
-----------------
پسرجان این وطن ایران‌زمین است
همین است و همین است و همین است
-----------------
دوباره شیخ فضل‌الله رئیس است
وطن در دست مشتی کاسه‌لیس است
-----------------
که خدمتکار او در خورد و بُردند
شرافت را به قدرت واسپردند
-----------------
چنین وضعی‌ست، ماندلا کجا بود؟
بشر در خانهء ملا کجا بود؟
-----------------
کجا گاندی توانی یافت ای دوست
که اهل دین نکنده‌ست از سرش پوست؟
-----------------
خبر داری چه شد با سیرجانی؟
ازین حرفا مزن گر می‌توانی؟
-----------------
خبر داری فروهر را چه کردند
از او باکارد، همسر را چه کردند؟
-----------------
به یاد آید گذشتِ روزگارت
اطاقِ غرقِ خونِ بختیارت؟
-----------------
برای گشت می‌رفتی به کشتی
به یادت بود ستار بهشتی؟
-----------------
به یادت هست نام نوجوانان
که می‌آمد ز زندان، نعش آنان؟
-----------------
چه می‌گویی مگر آفریکنم من؟
نه جانا بچهء این میهنم من!
-----------------
نه ایران هندِ استعماری آمد
که سی سال از تنش خون جاری آمد
-----------------
تورا اندیشه‌های نیک، نیک است
ولی ایرانیان را شیک و پیک است
-----------------
بباید راه دیگر یافت ای دوست
اگر چشم قشنگت زیر ابروست !
 -----------------
بباید فکر جارویی دگر کرد
تمیز این خانه را از بام و در کرد!
-----------------
که فکرِ  فاکری می‌خواهد این خاک
وجودِ نادری می‌خواهد این خاک

-----------------
۲۰۱۳/۱۲/۷


م.سحر  (منبع: خودنویس)

نوشته های چند روز اخیر این وبلاگ:
/--------/ماندلا، اثبات امکان مبارزه و رسیدن به دمکراسی بدون آدم کشی است!/راه ماندلای بزرگ دوای سرطان خشونت است
/-----------/هزار میلیارد دلار خسارت ادامه جنگ، دستاورد خمینی بود؛ و هزار میلیارد دلار خسارت اقتصادی برنامه اتمی، دسته گلی خامنه ای!
/---/یک مقایسه ساده، شرکت ملی گاز ایران و شرکت ژ-د-اف (شرکت گاز فرانسه) /---/ آیا امامزاده ها، بعد از مرگ هم سکس دارند که همچنان تعداد آنها به این شدت افزایش می یابد؟! 

نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:





نقش ماندلا در جهانی شدن ubuntu/من هستم به خاطر تو/ انسانیت، وظیفه و بدهی هر کسی به دیگری است / ویدیو و توضیح

$
0
0
برنده صلح نوبل در سال 2011، لیما گباوه، که جنبش عظیم زنان برای صلح در لیبریا به وجود آورد و موفق شد که جنگ داخلی سال 2003 را پایان دهد، درباره اوبونتو می گوید: 
 I a what I am because of who we all are"
(برای آشنایی با خانم گباوه، اینویدیو را ببیند)

اگر بخواهم کلمه ابونتو را به فارسی ترجمه کنید، شاید بتوان آنرا به معنای انسانیت به کار برد. 

فلسفه ابونتو بر این پایه استوار است که تمامی جامعه، نه تنها بخش کوچکی از آن، بلکه همه جامعه، تلاش خود را به کار بندد تا یک انسان، به مقام انسانیت خود دست یابد، و کرامت او حفظ شود. هر انسانی باید بخشی از قبیله و جامعه تلقی شود، و با او برخوری انسانی صورت گیرد. 

و اینگونه است که اسقف توتو، مبارز همراه نلسون ماندلا می گوید: «بدون دیگران، و به تنهایی، تو نمی توانی که انسان باشی»

انسانیت و داشتن رفتاری انسانی، صفتی است که وظیفه هر انسانی در مقابل دیگر انسان ها است، چرا که انسان، بدون جامعه اش زندگی ندارد، و جامعه، بخشی از وجود هر انسانی است. 

بر اساس این تفکر است که اندیشه سوسیالیستی بنیان می گیرد، و این باور پدید می آید که هر انسانی، به صرف انسان بودن، باید از حداقل های زندگی و رفاه، بهره داشته باشد. 

اما آیا این پایان کار فلسفه عظیم ابونتو است؟ 

بر اساس این فلسفه است که انسان ها، موظف هستند به دیگران نیز بیاندیشند. بعد از اینکه نلسون ماندلا پیروز شد، این مفهوم با ارزش، به صورت گسترده تری در سطح بین المللی مطرح شد، تا آنجا که حتی دیپپلماسی اوبونتو نیز شکل گرفت. 

اوبونتو یک معنای روش زندگی است، ماندلا این مفهوم شگرف را اینچنین تشریح می کند: 
در زمان های گذشته، زمانی که  مسافران به روستای ناشناسی می رسیدند، نیازی نبود که درخواست غذا و یا آب کنند، مردم خودشان به  آنها غذا می دادند و از آنها پذیرایی می کردند. این رفتار، یک شکل از ابونتو  است. ابونتو به معنای این نیست که مردم نباید ثروتمند شوند و برای خودشان چیزی داشته باشند، بلکه سوال اینجاست، آیا شما حاضر هستی که گونه ای زندگی کنی (مثلا ثروت جمع کنی) که در اثر رفتار شما و به خاطر شما، جامعه ای شما نیز رشد کند و بهبود یابد؟

حاصل این تفکر را در این سخنرانی زیبای سایت تد می بینید، بین یک شهروند سیاه پوست و سفید پوست، چه رابطه انسانی و با ارزشی برقرار است. این فعال محیط زیست، برای ما تعریف می کند که چگونه نلسون ماندلا، بعد از رهایی از زندان، مدتی را در کمپ آنها گذرانده است، و بعد چگونه بین او و همشهری سیاه پوست او، دوستی برقرار گردیده است.



نوشته های چند روز اخیر این وبلاگ:
/--------/ماندلا، اثبات امکان مبارزه و رسیدن به دمکراسی بدون آدم کشی است!/راه ماندلای بزرگ دوای سرطان خشونت است

/-----------/هزار میلیارد دلار خسارت ادامه جنگ، دستاورد خمینی بود؛ و هزار میلیارد دلار خسارت اقتصادی برنامه اتمی، دسته گلی خامنه ای!
/---/یک مقایسه ساده، شرکت ملی گاز ایران و شرکت ژ-د-اف (شرکت گاز فرانسه) /---/ آیا امامزاده ها، بعد از مرگ هم سکس دارند که همچنان تعداد آنها به این شدت افزایش می یابد؟! 

نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:




در ستایش فعالان سیاسی پناهنده: هموطنان آزاده ای که تن عزیز خود را شمع آجین کرده اند برای آینده ایران!

$
0
0
پناهندگان ایرانی بر دو نوع هستند، دسته اول، گروهی هستند که هیچ فعالیت سیاسی نداشته و ندارند، و تنها برای دست یابی به زندگی بهتر و رهایی از شرایط اقتصادی بسیار وخیم داخل کشور، از ایران خارج می شوند.

با توجه به اینکه فعالان سیاسی، شانس بسیار بیشتری برای دریافت پناهندگی دارند، این افراد نیز خود را پناهنده سیاسی جا می زنند و مدعی فعالیت سیاسی می شوند.

به نظر نگارنده، مرزها یک سری خطوط احمقانه و فرضی هستند، و باید هر انسانی بتواند هر جا که خواست سکنی بگزیند. این کره خاکی متعلق به همه انسان ها است.

اما در میان پناهنده های ایرانی، دسته دومی نیز هستند، آنها فعالان سیاسی هستند که جانشان در ایران در خطر است.

این انسان های بزرگ، برای آزادی و دمکراسی در ایران، و برای مبارزه با رژیم چنگیزی، قدم علم کرده اند، جان خود را در داخل کشور به خطر انداخته اند و بعد، از سر ناچاری، و برای زنده ماندن، ناچار به فرار از ایران شده اند.

بسیاری از آنها، زندگی خوب و راحتی در داخل کشور داشته اند، اما همه زندگی خود را به خطر انداخته اند، جان خود را در کف دست گرفته اند، با رژیم مبارزه کرده اند و در آخر نیز، به ناچار، دست از همه چیز شسته اند و ناچار به آوارگی در دیار غربت شده اند.

کسانی که فعالیت سیاسی داشته اند، خوب می دانند که اگر یک فعال سیاسی، به رژیم بگوید که دیگر دست از فعالیت سیاسی شسته و توبه نامه بنویسد، رژیم با او کاری ندارد و می تواند به ایران بازگردد، ولی این بزرگان آزادی خواه، چنین نمی کنند..! زندگی در غربت، آوراگی، فقر و خطر را به جان خود می خرند، اما سر خود را در مقابل دیکتاتور خم نمی کنند...!

هر گاه با یکی از این بزرگان صحبت می کنم، احساس می کنم، بی اختیار به یاد سیمین بهبهانی می افتم. دلیلش را برای شما می گویم:

سیمین بهبهانی، نماد مبارزه و آزادگی است. نماد مقاومت و سر خم نکردن است. سیمین بهبهانی و سعیدی سیرجانی و ...، در اوج خفقان رژیم در دوران خمینی، سکوت نکردند و چون شمع، چراغ آزادی خواهی را در ایران روشن نگاه داشتند.

جنس فعالان سیاسی پناهنده ما نیز، از جنس سیمین بهبهانی است...! براستی که آنان نیز، دستپرورده فرهنگی هستند که سیمین، نماد آن است و بدرستی که چنین انسان های آزاده ای، از دامان سیمین بهبهانی برخواسته اند.

فعالان سیاسی پناهنده ما، چون سیمین بهبهانی، برای مبارزه قد علم کرده اند، چون سرو ایستاده اند، سر خم نکرده اند و چراغ آزادی خواهی را در میان فعالان سیاسی ایرانی، روشن نگاه داشته اند...!

شرم بادا:

ننگ بر ایرانیان خارج نشین و ثروتمندی که در کشور غربی زندگی می کنند، از موهبت دمکراسی برخوردارند، و ثروت آنها، ناشی از وجود دمکراسی در غرب است، اما حاضر نیستند به فعالان سیاسی ایرانی، به کسانی که برای دمکراسی در ایران تلاش می کنند، کمک کنند.

ایرانیان خارج نشین، طبق برآورد بانک جهانی حداقل هزار میلیارد دلار ثروت دارند (برخی دیگر منابع، این رقم را بسیار بیشتر از این می دانند)، و حال، فعالان سیاسی آزاده ما، در حالی که زندگی راحت خود را برای آزادی در ایران، به خطر انداخته اند، باید در دیار غربت با مشکلات معیشتی دست و پنجه نرم کنند...!

این نوشته، به رویای عزیز، و ناهید گرامی تقدیم می شود. دو  فعال سیاسی ایرانی، که برای رسیدن به آزادی در ایران، جان خود را به خطر انداخته اند، و  اکنون به دلیل در خطر بودن جانشان، در ترکیه به سر می برند.

در مقابل ناهید و رویا و دیگر ایرانیان آزاده که درد آوارگی و غربت را تحمل می کنند، کلاه از سر بر می دارم و به آنها یادآور می شوم که جنبش آزادی خواهی مردم ایران، وامدار انسانیت و بزرگی آنها است، و ختم کلام اینکه: «اندکی صبر، سحر نزدیک است...!»

نوشته های چند روز اخیر این وبلاگ: 

/--------/نقش ماندلا در جهانی شدن ubuntu/من هستم به خاطر تو/ انسانیت، وظیفه و بدهی هر کسی به دیگری است / ویدیو و توضیح

/--------/ماندلا، اثبات امکان مبارزه و رسیدن به دمکراسی بدون آدم کشی است!/راه ماندلای بزرگ دوای سرطان خشونت است

/-----------/هزار میلیارد دلار خسارت ادامه جنگ، دستاورد خمینی بود؛ و هزار میلیارد دلار خسارت اقتصادی برنامه اتمی، دسته گلی خامنه ای!
/---/یک مقایسه ساده، شرکت ملی گاز ایران و شرکت ژ-د-اف (شرکت گاز فرانسه) /---/ آیا امامزاده ها، بعد از مرگ هم سکس دارند که همچنان تعداد آنها به این شدت افزایش می یابد؟! 

نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:


اجرای مجازات اعدام، و اجرای آن، نه تنها جرایم را کاهش نمی دهد، بلکه باعث افزایش جرم در جامعه می شود...!

$
0
0
شاید مهمترین دلیل طرفداران اجرای حکم اعدام، برای دفاع از این اقدام غیر انسانی، این باشد که معتقدند حکم اعدام و اجرای آن، باعث می شود که افراد خلاف کار، وحشت کنند  و جرم مرتکب نشوند، و آمار جرم در جامعه، کاهش می یابد.

اولین سوالی که به ذهن آدمی می آید، این است که اگر حکم اعدام، باعث کاهش جرم و جنایت می شود، چرا در ایران، بیشترین تعداد اعدام های دنیا را داریم، اما باز جرم و جنایت، در بالاترین سطح خودش است؟!

اگر اعدام قاچاقچیان، جلوی توزیع مواد مخدر را می گیرد، چرا تعداد معتادان به مواد مخدر در ایران، بیشترین تعداد در دنیا است و تعداد معتادات را بین یازده تا پانزده میلیون نفر، برآورد می کنند! (منبع)

نکته اصلی که مغفول مانده، این است:

اجرای حکم اعدام، باعث می شود که قباحت خشونت در جامعه ریخته شود، و آدم کشی دیگر کار زشتی تلقی نشود. وقتی دولت و دادگاه و جامعه، در سلامت عقل و آرامش، تصمیم می گیرند که یک انسان را بکشند، چه توقعی می توان از فرد خلاف کار، هنگام عصبانیت و یا بحران داشت؟!

بدون شک، اجرای حکم اعدام تنها باعث گسترش خشونت، از بین رفتن عواطف انسانی در جامعه  می گردد، و زیر پا گذاشته شدن حق حیات است.

مهمترین روش برای مبارزه با جنایتی مانند آدم کشی و یا مجروح ساختن یک انسان، این است که به شهروندان از زمان کودکی، حرمت زندگی انسان ها و حق حیات را بیاموزند.


حال در جامعه ای که دولت و مردم، خود دست به آدم کشی می زنند، چگونه می توان صحبت از حرمت زندگی انسان ها کرد؟!



نوشته های چند روز اخیر این وبلاگ: 

/--------/در ستایش فعالان سیاسی پناهنده: هموطنان آزاده ای که تن عزیز خود را شمع آجین کرده اند برای آینده ایران!

/-------/نقش ماندلا در جهانی شدن ubuntu/من هستم به خاطر تو/ انسانیت، وظیفه و بدهی هر کسی به دیگری است / ویدیو و توضیح

/--------/ماندلا، اثبات امکان مبارزه و رسیدن به دمکراسی بدون آدم کشی است!/راه ماندلای بزرگ دوای سرطان خشونت است

/-----------/هزار میلیارد دلار خسارت ادامه جنگ، دستاورد خمینی بود؛ و هزار میلیارد دلار خسارت اقتصادی برنامه اتمی، دسته گلی خامنه ای!
/---/یک مقایسه ساده، شرکت ملی گاز ایران و شرکت ژ-د-اف (شرکت گاز فرانسه) /---/ آیا امامزاده ها، بعد از مرگ هم سکس دارند که همچنان تعداد آنها به این شدت افزایش می یابد؟! 

نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:


چگونه می توان برای لغو اعدام تلاش کرد، وقتی که قصاص و آدم کشی، جزو جداناشدنی اسلام است و هنوز برای تکریم اسلام تلاش می کنند؟!

$
0
0
درباره زشتی اعدام،سخن بسیار گفته شده است، شاید نکات ذیل، مروری بر آنها باشد:

-          اگر آدم کشتن بد است، چرا باید دولت و جامعه، خود آدم بکشند؟!

-          مجازات اعدام و اجرای آن، باعث کاهش جرایم نمی شود، و تنها آنرا افزایش می دهد.

-          اجرای حکم اعدام، قباحت اعدام و آدم کشی را از بین می برد، و خشونت را در جامعه افزایش می دهد.

ختم کلام اینکه، بند اول اعلامیه جهانی حقوق بشر، بر کرامت انسانی و حرمت حق حیات انسان ها سخن می گوید و وجود حکم اعدام و اجرای آن، به معنای زیر پا گذاردن اعلامیه جهانی حقوق بشر است.

حال سوال اینجاست، چگونه می توان برای اجرای مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر، و لغو اعدام قدم برداشت، وقتی که می بینیم اجرای حکم اعدام به عنوان یک مجازات، دستور مستقیم قران است و اگر بخواهیم به قران احترام بگذاریم، باید دستور اعدام را نیز بپذیریم؟! 

این یک واقعیت است، آدم کشی، قصاص و سنگسار، بخش جداناشدنی اسلام است!

وقتی که برای یک عمل ساده که در اکثر کشورهای متمدن، حتی جرم هم نیست، یعنی رابطه جنسی خارج از ازدواج، یک انسان را به وحشیانه ترین وجهی می کشند، چگونه می توان بین اسلام و اعلامیه جهانی حقوق بشر، تعادل و ارتباط برقرار کرد!؟

در کشورهای متمدن، اگر یک زن با مرد غریبه ای رابطه جنسی برقرار کند، شوهر آن زن هیچ کاری نمی تواند بکند، جز اینکه تقاضای طلاق بدهد. 

در کشورهای متمدن، به صورتت پیش فرض، همسر فرد، در تمامی اموال او شریک است، حال اگر به هر علتی آن همسر خیانت کند، تنها مجازاتی که ممکن است با آن روبرو شود، این است که دیگر نتواند بعد از طلاق، نیمی از اموال همسرش را طلب کند. 

حال این را با قوانین اسلام مقایسه کنید، که به صورت مشخص، دستور می دهد فردی که رابطه خارج از ازدواج داشته، به وحشیانه ترین وجهی کشته شود. 

چگونه می توان برای لغو اعدام تلاش کرد، زمانی که اسلام و قران را مقدس می شمرند، قوانینش محترم است و در صدد هستند تا تمامی قوانین آنرا اجرا کنند؟! 

در قران به صراحت دستور به کشتن دیگر انسان ها و یا مخالفین می دهد، در نتیجه اکرام قران و اسلام، به معنای تبلیغ آدم کشی و اعدامربه صورت غیر مستقیم است. 


نوشته های چند روز اخیر این وبلاگ: 

/-------/اجرای مجازات اعدام، و اجرای آن، نه تنها جرایم را کاهش نمی دهد، بلکه باعث افزایش جرم در جامعه می شود...!

/-----------/در ستایش فعالان سیاسی پناهنده: هموطنان آزاده ای که تن عزیز خود را شمع آجین کرده اند برای آینده ایران!

/-------/نقش ماندلا در جهانی شدن ubuntu/من هستم به خاطر تو/ انسانیت، وظیفه و بدهی هر کسی به دیگری است / ویدیو و توضیح

/--------/ماندلا، اثبات امکان مبارزه و رسیدن به دمکراسی بدون آدم کشی است!/راه ماندلای بزرگ دوای سرطان خشونت است

/-----------/هزار میلیارد دلار خسارت ادامه جنگ، دستاورد خمینی بود؛ و هزار میلیارد دلار خسارت اقتصادی برنامه اتمی، دسته گلی خامنه ای!
/---/یک مقایسه ساده، شرکت ملی گاز ایران و شرکت ژ-د-اف (شرکت گاز فرانسه) /---/ آیا امامزاده ها، بعد از مرگ هم سکس دارند که همچنان تعداد آنها به این شدت افزایش می یابد؟! 

نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:


هشدار!/ هموطن جداشده از اسلام! آتئیست عزیز! مراقب باش که مانند سران رژیم اسلامی رفتار نکنی...!

$
0
0
نقد دین، حرکت بر لبه تیغ است، آگاه باشیم که بین نقد مذهب و روشنگری، تا نژادپرستی و نقض حقوق بشر، فاصله اندکی است...!
بین نقد دین (یا روشنگری و تلاش برای زدودن اسلام یا دیگر ادیان از جامعه)، با تحقیر پیروان یک دین (مثلا مسلمانان)، و یا بی احترامی به آنها، فرق زیادی است.
یک فرد روشنگر، بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر، حق دارد که به نقد دین افراد بپردازد، و حتی با استفاده از نقد و یا طنز گزنده، به آن دین بتازد و آنرا مورد نقد قرار دهد. (بند نوزدهم)
اما یک فرد روشنگر، هیچگاه پا را از گلیم فراتر نمی نهد، هیچگاه به پیروان آن دین حمله نمی کند، و یا با زبان تحقیر، با آنها رفتار نمی کند.
هدف فرد روشنگر، تلاش برای کاهش نفوذ دین در جامعه، و بهبود شرایط جامعه است.
اما اگر همین فرد روشنگر، به جای تلاش برای نقد دین، به پیروان آن دین حمله کند و بی احترامی کند، او در جهت وخیم شدن وضع جامعه قدم برداشته است.
اصولا رفتار تحقیر آمیز با پیروان یک دین و یا عقیده خاص، به گسترش خشونت و تنفر در جامعه می انجامد، نتیجه ای که جز نابودی جامعه، هیچ اثر مثبتی را در پی ندارد.
 توجه به نکات ذیل ضروری است:
 یکم، نژادپرستی چیست؟ چرا تحقیر یک انسان به دلیل اینکه عقیده خاصی دارد، نژادپرستی است:
از نظر نگارنده، تعریف ساده نژادپرستی این است:
تعریف اول: هرگاه گروهی از انسان ها را صرفا به دلیل داشتن یک ویژگی "غیر اکستابی"، هدف یک رفتار تبعیض آمیز (چه مثبت ، چه منفی) قرار گیرند، آن رفتار نژادپرستی است.
مثال: ممکن است یک شهروند، سیاه پوست، توانخواه (معلول)، و یا برزیلی باشد. این فرد، در  تابعیت برزیلی خود، یا معلول شدن و یا انتخاب رنگ پوست خود، هیچ نقشی نداشته است. لذا اگر با این شخص، به صورت متفاوتی رفتار شود، نژادپرستی رخ داده است.
تعریف دوم: همچنین اگر یک انسان، هنگام بهره مندی از حقوق خود در اعلامیه جهانی حقوق بشر، مورد رفتار تبعیض آمیز قرار گیرد، باز نیز نژاد پرستی رخ داده است.
مثلا اگر یک انسان، به دلیل داشتن عقیده ای خاص، مورد تحقیر قرار گیرد، او قربانی نژادپرستی است.
ماده بیست و یکم اساسنامه حقوق بشر اتحادیه اروپا، هرگونه رفتار تبعیض آمیز، مبنی بر نژاد، رنگ پوست، زبان، مذهب و ...، ممنوع بوده و به صورت غیر مستقیم، آنرا نژاد پرستی دانسته است.
Anna maria Riveraمعتقد است که نژادپرستی، الزاما به معنای برتری بخشیدن به یک نژاد ژنتیکی خاص نیست، بلکه هر عملی که به ایجاد شکاف در جامعه بیانجامد، و گروهی را صرفا به دلیل داشتن یک ویژگی خاص، برتر از دیگران بداند، نژاد پرستی محسوب می شود. (منبع)
بر اساس کنوانسیون بین الملی رفع هر نوع تبعیض نژادی، می توان گفت که تحقیر یک انسان به دلیل دین او نیز، نژاد پرستی خوانده می شود، چرا که در این کنوانسیون می خوانیم: (آدرس)
قبلا نگاشتهبودم، الزاما نباید نابغه باشی تا بتوانی بفهمی که:
اینکه من چه دینی دارم، به خودم مربوط است، صد البته که شما می توانید آن دین را نقد کنید، اما حق ندارید به من توهین کنید، چون  من دین خاصی را انتخاب کرده ام، یا اینکه در جامعه ای بزرگ شده ام که به دین خاصی اعتقاد دارند! این گناه من نیست!
دوم: بر اساس پژوهش های علمی، افراد آتیست باهوش هستند، اما افراد نژادپرست احمق(!):
نیازی به تشریح و ارایه نظر نیست، تنها منبع این دو مطلب را بیان می کنم:
رابطه هوش و بیخدایی: همانطوری که در این پژوهش علمی می بینید، افراد آتیست، از آی کیو بالاتری برخوردار هستند، منبع: دیلی میل
ب: پژوهش علمی دیگری نشان داده بود که افراد نژاد پرست، معمولا از هوش کمتری برخوردار هستند و به دیگر عبارت، آدم های احمقی هستند! در این پژوهش می خوانیم:
There's no gentle way to put it: People who give in to racism and prejudice may simply be dumb, according to a new study that is bound to stir public controversy. The research finds that children with low intelligence are more likely to hold prejudiced attitudes as adults. 
لذا، افرادی که بیخدا هستند، خصوصا اگر با تحقیق و پژوهش از اسلام جدا شده باشند، به خوبی می دانند که چقدر نژادپرستی زشت و زننده است.
سه: اعتقاد افراد بیخدا و آتیست به اخلاق:
افراد آتیست، بیش از همه به اخلاق اعتقاد دارند،
برای اینکه ببینیم چقدر آتیئست ها به اخلاقیات احترام می گذارند و جایگاه آنها در جامعه چیست، این گراف را ملاحظه بفرمایید:  
درصد افراد آتئیست در امریکا  ، حدود بیست درصد جامعه آمریکا است. درصد حضور آنها  در مراکز علمی و دانشگاهی ، هشتاد و سه درصد است، یعنی  در مقایسه با افراد دیندار، احتمال حضور یک آتیست در مراکز دانشگاهی ، چهار برابر افزایش می یابد.
  اما در زندان های آمریکا ، تنها بیست صدم درصد آتئیست هستند، اما درصد زندانی در جامعه ، حدود دو درصد است. به دیگر عبارت،در مقایسه با افراد دیندار ،  شانس حضور یک آتیست در زندان ، ده برابر کم می شود. 
 به راحتی با مقایسه این آمار می توان نتیجه گرفت که افراد آتیست به نسبت متوسط جامعه ، کمتر جنایت می کنند و بیشتر به أصول اخلاقی معتقد هستند.
 تحقیر جمعی از انسان ها، صرفا به دلیل اینکه از عقیده خاصی پیروی می کنند، نقض ساده ترین أصول اخلاقی است.
 چهار- هیچ فردخداناباوری و اندیشمندی، به مسلمانان، بی حرمتی نکرده است:
به دلیل سی و اندی سال جنایت رژیم اسلامی، طبیعی است که تنفر عمیقی در جامعه، خصوصا در میان جوانانی که تازه به واقعیت های اسلام پی برده اند، و دین اسلام را ترک کرده اند، نسبت به اسلام به وجود آید.
اما باید به این واقعیت توجه کرد، که این تنفر نباید چشمان ما را کور کند، و رفتاری نادرست، مشابه رفتار رژیم اسلامی را پیشه کنیم!
هیچ یک از اندیشمندان خداناباور مشهور را نمی توانید بیابید که به جای نقد دین، به پیروان آن دین حمله کرده باشد. 
پنج- یک مثال شرم آور:
 حتما این را شنیده اید، برخی می گویند: آخوند خوب، آخوند مرده است!
این گفته ای زشت، زننده، و شرم آور است.
به یاد داشته باشیم، هر انسانی حق دارد که پیرو یک دین خاص باشد، و می تواند آخوند بشود، تا زمانی که حقوق انسانی دیگران را زیر پا نگذاشته است، او در مسلمان بودن و یا آخوند بودن، آزاد است.
رژیم اسلامی یا رژیم طالبان، افراد خداناباور را صرفا به دلیل اینکه مثلا از اسلام خارج شده اند و عقیده خاصی دارند را آزار می دهند، تهدید به قتل می کنند و یا حتی آنها را می کشند.
باید از افرادی که چنین عقاید زشت و زننده ای را ترویج می کنند، سوال کرد که: "چه فرقی بین شما و رژیم اسلامی است؟! آنها تهدید به کشتن افرادی می کنند که مخالف نظر آنها می اندیشند، و شما نیز همان کار را انجام می دهید!"
 به یاد داشته باشیم، آخوند بودن به خودی خود جرم نیست. یک هموطن ما نیز این حق را دارد که آخوند باشد و از حقوق مساوی با افراد بیخدا، و یا یهودی و یا بهایی برخوردار شود.
پیشنهاد می شود برای آشنایی بیشتر با آتئیسم و خداناباوری، این نوشته مرا بخوانید:

نوشته های چند روز اخیر این وبلاگ: 

/-------چگونه می توان برای لغو اعدام تلاش کرد، وقتی که قصاص و آدم کشی، جزو جداناشدنی اسلام است و هنوز برای تکریم اسلام تلاش می کنند؟!


/-----------/در ستایش فعالان سیاسی پناهنده: هموطنان آزاده ای که تن عزیز خود را شمع آجین کرده اند برای آینده ایران!

/-------/نقش ماندلا در جهانی شدن ubuntu/من هستم به خاطر تو/ انسانیت، وظیفه و بدهی هر کسی به دیگری است / ویدیو و توضیح

/--------/ماندلا، اثبات امکان مبارزه و رسیدن به دمکراسی بدون آدم کشی است!/راه ماندلای بزرگ دوای سرطان خشونت است

/-----------/هزار میلیارد دلار خسارت ادامه جنگ، دستاورد خمینی بود؛ و هزار میلیارد دلار خسارت اقتصادی برنامه اتمی، دسته گلی خامنه ای!
/---/یک مقایسه ساده، شرکت ملی گاز ایران و شرکت ژ-د-اف (شرکت گاز فرانسه) /---/ آیا امامزاده ها، بعد از مرگ هم سکس دارند که همچنان تعداد آنها به این شدت افزایش می یابد؟! 

نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ:


Viewing all 501 articles
Browse latest View live