آزادی اندیشه، بدون آزادی بیان معنا ندارد، چه آنکه باید بتوان حاصل اندیشه را با دیگران، به اشتراک گذاشت و اصولا بدون آزادی بیان، اندیشه رخ نمی دهد، چرا که تا دسترسی آزادانه به اطلاعات و اندیشه دیگران (یا همان آزادی بیان برای دیگران) نباشد، شخص نمی تواند آزادانه اندیشه کند.
این حیوان است که نیازی به آزادی بیان ندارد، گرفتن حق آزادی بیان از انسان ها، تنزل شان آنان به رده حیوانات است.
انسان و حیوان، در نیاز به آزادی فیزیکی نیز مشترک هستند، اما از منظری خاص ، تنها تفاوت انسان و حیوان ، نیاز انسان به ازادی بیان است.
سکس، خوردن و خوابیدن، زندگی بدون تفکر، اشتراکات حیوان و انسان ها هستند که بدون وجود آزادی بیان ، نیز به راحتی برای انسان ها قابل دسترسی هستند.
شاید مقایسه سطح تولیدات فرهنگی، هنری بلوک غرب و شرق، بدرستی نشان دهنده لزوم آزادی بیان برای رشد فرهنگی یک جامعه باشد.
بدون آزادی بیان، می توان به مانند یک حیوان زندگی کرد، اما برای رشد هنر، دموکراسی، عدالت؛ بی شک نیاز به وجود آزادی بیان است. نمی توانید شمشیری بر سر هنرمند بگیرید و به او بگویید آقای هنرمند، به مانند من فکر کن و بعد توقع خلق آثار هنری داشته باشید، چه آنکه هنرمند وجدان گویای جامعه است و بدون داشتن آزادی بیان، ناتوان از خلق است. اگر هنرمند قرار بود به مانند سانسورچی فکر کند، هنرمند نمی شد و او نیز سانسورچی می شد.
نمی توان گفت من فقط مخالف فلان مطلب خاص هستم، اما به آزادی بیان اعتقاد دارم، چون طبیعت حذف اندیشه با روح آزادی بیان در تناقض است. حذف هر چیزی، شکستن حرمت آزادی بیان است و قدم برداشتن به سمت سانسور.
نوشته دیگر امروز من:
نوشته های دیگر چند روز گذشته این وبلاگ: