Quantcast
Channel: گمنامیان
Viewing all 501 articles
Browse latest View live

لا ای احمدی محمود جلادِ ستمگر / عاملِ قتلِ هزاران همچو فرزادِ کمانگر

$
0
0

الا ای احمدی محمود جلادِ ستمگر
عاملِ قتلِ هزاران همچو فرزادِ کمانگر

نمادِ اختلاس و لودگی، بی چشم و رویی
صدای دولتی فاسد، سخنرانِ دورویی

تو گفتی درهمان روزهای آغازینِ دولت 
که هر مو و لباس آزاد میباشد به ملت

گذشت و ما ندیدیم این دروغه صدهزارم
بجز صدها جریمه بر لباس و موی مردم 

تو گفتی اقتصاد و امنیت رونق بگیرد
و اما قطعِ هر یارانه و فقر و زیان تنها رهاورد 

کدامین امنیت گشته محقق ای دغلباز
بجز افزونیِ جرم و جنایت ای زبانباز 

کراک و شیشه در دورانِ تو آمد به بازار
جوان پژمرد و شد از زندگی هرلحظه بیزار 

تو گفتی که در ایران نیست هیچ همجنسبازی
مگر حوزه فراموشت شده در شیخ سازی 

تو میگفتی بگم، من هی بگم، میگویم اما
شگردت بازپرسی بود و دانند این معما

تو گفتی پولِ نفتُ در میانِ سفره آری
مثالِ آن دروغه رهبرِ اول خمینی

تو گفتی که برای ما، همه تحریمها چون برگه پاره ست
پس از اندک زمانی گفته ای مشکل از آنست

چنان با کارهایت در جهان بی آبرویی
که کردی دولتِ اسلامی ما را همکنون رونمایی

چو تو مسند بخواهی بهرِ دیگر واگذاری
خروشِ مردمِ ایران ببینی بر سرِ حکامِ دینی 

شعر از پوریا مفتون



اگر واحد پر رویی را «احمدی نژاد» بدانیم، کاردینال اسکاتلند یک «سانتی احمدی نژاد» وقیح است!/معمولا این واحد وقاحت با ضریب پیکو استفاده می شود!

$
0
0
البته که هیچ کسی به اندازه احمدی نژاد نمی تواند وقیح و بی شرم باشد، درست در چشم خبرنگاران نگاه می کند و دروغ می گوید، آنهم در حالی که هم خودش و هم دیگران می دانند که دروغ می گوید!

به نظر می رسد این کاردینال اسکاتلند، به اندازه یک «سانتی احمدی نژاد»، وقیح و بی شرم است.

توضیح لازمه:

واحد وقاحت، احمدی نژاد است، و وقتی کسی به اندازه احمدی نژاد بی شرم باشد، می گویند او یک احمدی نژاد، وقیح است! معمولا این عدد چون خیلی بزرگ است، به همراه نانو و یا پیکو (!) استفاده می شود، مثلا احتمالا یک دزد، به اندازه یک نانو احمدی نژاد، بی شرم است!

برگردیم به ماجرای کاردینال اسکاتلند:

او را سر سخت ترین مخالف حقوق انسانی همجنسگرایان می شناسند. به عنوان مثال، اخیرا گفته بود که ازدواج همجنس گرایان، اسیب مغزی و جسمی برای انسان ها به همراه دارد و گروه های همجنس گرایی، او را سر سخت ترین مخالف حقوق همجنس گرایان لقب داده اند!

حال با این اوصاف، تصور کنید که گندش درآمده که مردک با چند کشیش دیگر، به زور خواسته رابطه برقرار کند...!
رابطه جنسی دو همجنس گرا، بر اساس دوست داشتن و رضایت است، و یک رابطه انسانی، مانند رابطه زناشویی زن و مرد است، اما رابطه ایشان، سو استفاده از مقام و قدرتش، برای تجاوز به چند کشیش زیر دست بوده است.
حال او استعفا داده و گفته در مراسم خاتمه کار پاپ، شرکت نخواهد کرد، چرا که نمی خواهد او در مرکز توجه رسانه ها باشد و باید اجازه دهد که مثلا از پاپ، تقدیر شود...!!

گویا او خیلی هنرنمایی کرده و مثلا قرار است است از او به صورت ویژه تجلیل کنند..!

این روند متداولی شده که  رهبران مذهبی، از کلیسا گرفته تا مسجد، همیشه به خود اجازه می دهند که به هر کار زننده ای دست بزنند، بعد رابطه نزدیک خود با الله یا لرد یا هر الاغ دیگری را بهانه کنند و بگویند آنها بخشیده خواهند شد!

سوال اساسی:

براستی، این چطور خدایی است که عرضه ندارد نمایندگان درست و حسابی انتخاب کند؟! 

تصویر این کاردینال 



براستی، کدام یک دارا و کدام یک فقیر محسوب می شود؟!

$
0
0
در این ویدیو خبری که در زیر آنرا ملاحظه می کنید، خبری نقل می شود که گویا این خانم می خواسته به این مرد بی خانمان کمک کند، اشتباهی حلقه  نامزدیش را به جای سکه به او می دهد! 

حلقه ای که یکصدهزار دلار (!) قیمتش بوده. عجیب اینجاست که مرد بی خانمان، با اینکه می دانسته این حلقه خیلی با ارزش است، اما نرفته آنرا بفروشد، بلکه آنرا نگه می دارد، چند ساعت پیش که آن خانم، وحشت زده به او مراجعه می کند، آنرا پس می دهد!

و اکنون، من به این فکر می کنم که واقعا چه کسی دارا و چه کسی فقیر است...!

کسی که مناعت طبع خود را زیر پا نمی گذارد و چون آن حلقه، چون با قصد قبلی به او داده نشده، آنرا به صاحبش بر می گرداند یا آن خانم پولدار!؟ 




اگر در رژیم بشاراسد نیز اصلاح طلبان حضور داشتند، او با این همه مشکل روبرو نمی شد!/ حضور اصلاح طلبان در انتخابات آینده

$
0
0
پیش درآمد: بنا به گزارش روزنامه اعتماد، پس از سه سال و هشت ماه، سران اصلاح طلب شامل آقایان: موسوی لاری، اسحاق جهانگیری و مجید انصاری، به دیدار خامنه ای رفته اند..!

باید بی هیچ تعارفی، به هوش و ذکاوت خامنه ای اعتراف کرد، ملایی که نهایت شعورش، استخراج قوانین تخلی از قران است، آنچنان هفتاد و اندی میلیون ایرانی را بازی داده و می دهد، که دنیا انگشت به دهن باقی مانده اند.


در اینکه خامنه ای دست به خشونت زده و خون نداها و سهراب ها را بر زمین ریخته است، هیچ شکی نیست، اما همزمان نمی توان نادیده گرفت که چگونه قریب بیست سال است با چرخاندن عروسک های خیمه شب بازی، همچنان بر مسند قدرت باقی مانده است.


اگر رژیم خامنه ای را با رژیم بشار اسد مقایسه کنیم، علی رغم اینکه تعداد آزادی خواهان ایرانی بیشتر بوده و حمایت ایرانیان خارج از کشور را نیز داشته اند، با تاسف می بینیم که بشار اسد، برای باقی ماندن بر مسند قدرت، مجبور به کشتن ده ها هزار نفر شده است و با تمامی دنیا درافتاده، و در آستانه سقوط قرار گرفته،  اما خامنه ای با زرنگی تمام، از بروز چنین بحرانی پیشگیری کرده است.


تفاوت رژیم خامنه ای و رژیم بشار اسد، در شدت وحشی گری آنان نیست، بلکه تنها تفاوت، حضور عروسک های خیمه شب بازی به نام  اصلاح طلبان در رژیم خامنه ای است، چرا که آنها مانند سوپاپ اطمینان عمل می کنند، هرگاه خامنه ای خطری را تهدید می کند، آنها را بروی صحنه می آورد، هم برای رژیم خود و قانون اساسی مضحکش مشروعیت می خرد و هم نیروی مخالفین رژیم را به هدر می دهد!


در چند سال گذشته، سه بار شاهد هنرنمایی مشترک خامنه ای و اصلاح طلبان بوده ایم:


یک- سر کار آوردن خاتمی و مشروعیت بخشیدن به رژیم در سال 76


دو- نجات خامنه ای و رژیم از سرنگونی در تیرماه 78 و شعله ور شدن جنبش دانشجویی


سه- نجات رژیم در سال 2009. درست در زمانی که سه میلیون ایرانی در خیابان های تهران بودند، اصلاح طلبان مردم را به خانه فرستادند و جلوی سرنگونی رژیم را گرفتند.


حال باز شاهد این عروسک بازی خامنه ای هستیم، با علم کردن اصلاح طلبان و بر سر کار آوردن آنها در انتخابات پیش رو، سعی دارد به رژیم خود مشروعیت ببخشید.


خامنه ای خوب می داند که بحران های اقتصادی، کشور  را تا آستانه سقوط پیش برده است و به دلیل فقر بسیار، کشور در آستانه انفجار است و از طرفی نیز خوب می داند که حتی اگر از برنامه اتمی خود دست برداد و بمب اتم نداشته باشد، در نهایت سرنگون می شود.

لذا خامنه ای باز عروسک های خیمه شب بازی خود را علم می کند و بخشی از قدرت را (به صورت کاملا محدودی) به آنها واگذار می کند تا هم بتواند با کشورهای غربی معامله کند و هم چون سوپاپ اطمینان، پتانسیل جمع شده در جامعه را از بین ببرد.


وای بر مردمی که برای بار چهارم، گرفتار این خیمه شب بازی مضحک گردند...! 





نوشته های پیشین این وبلاگ: 





یاد بگیریم که هر که نظرش با ما متفاوت بود، جاسوس و مزدور رژیم جمهوری اسلامی نیست/تهمت زدن، قباحت خود را از دست داده است!

$
0
0
این یک واقعیت است، سرنگون کردن رژیم اسلامی، بخش ساده کار است...! سخترین قسمت کار، از بین بردن میراث این رژیم است، بدون هیچ تعارفی، از ایران خرابه ساخته اند. در همه ابعاد، کشور را به سوی نابودی سوق داده اند، از تخریب و قاچاق میراث فرهنگی توسط سران رژیم گرفته، تا از بین بردن محیط زیست، نابودی زیربنای اقتصادی و یا بد نام کردن نام ایرانیان در سرتا سر دنیا...!!

اما شاید وحشتناک ترین قسمت ماجرا، بلایی است که این رژیم بر سر فرهنگ متدوال جامعه آورده است. و زمانی عمق این فاجعه نمایان می شود که به دو نکته زیر بر می خوریم:

          یک- برای ایجاد تغییرات فرهنگی، نیاز به سالها کار مداوم است،
          دو- خراب کردن، خیلی راحت تر از درست کردن است..!

یکی از رفتارهای زشت و زننده سران رژیم، انگ چسباندن به مخالفین رژیم است. سران این رژیم دیکتاتوری، مثل آب خوردن، به هر کسی که کوچکتری انتقادی از جنایات آنها بکند، انگ می چسبانند و تهمت می زنند.

اوج این رفتار زشت زمانی بود که آیت الله مصباح یزدی، به عنوان یکی از متفکرین (!) این جماعت، اصلاح طلبان را به دریافت پول از آمریکا متهم کرد. یعنی سران این رژیم، به راحتی و بی هیچ شرمی، حتی به نزدیک ترین افراد و هم پیمانان خود نیز انگ می زنند.

این رفتار قبیح و زننده، در میان جامعه ایران، خصوصا مخالفین رژیم و آزادی خوانان ریشه دوانده است.
به مثال های زیر توجه فرمایید:

-          تو بی دین هستی؟ نجس هستی و از اسراییل خط می گیری...! یا اینکه مزدور رژیم هستی و برای بدبین کردن دینداران فعالیت می کنی!
-          تو دیندار هستی؟! نوکر ملاها هستی..!
-          از تقسیم عادلانه ثروت در جامعه طرفداری می کنی؟! تو کمونیسم هستی!؟
-          دم از حقوق اقلیت ها می زنی!؟ تو تجزیه طلب هستی!
-          از شورای ملی حمایت می کنی؟! تو سلطنت طلب هستی و از آنها پول گرفته ای!
-          تو جمهوری خواه هستی؟! مزدور رژیم و ملا ها هستی، تو و امثال تو انقلاب کردند و کشور را خراب کردند!
آیا این اتهامات برای شما آشنا نیست؟! این اتهامات که در قریب به اتفاق مواقع، بدون هیچ مدرک و سندی بیان می شود، دیگر قباحت خود را از دست داده است...!

گویا جامعه فراموش کرده که این رفتار، زشت و زننده است، کسی حق ندارد به دیگران انگ بچسباند و بدون مدرک و سند، دیگران را به چیزی متهم کند.

این رفتار، در تناقض آشکار با اعلامیه جهانی حقوق بشر است، چرا که ماده دوازدهم، به صراحت گفته شده است که: "آبرو و شرافت اشخاص، باید مصون از تعرض بماند".





نوشته های پیشین این وبلاگ: 





روح بلند مقتدای اخلاقی احمدی نژاد، حضرت آیت الله چاوز، به ملکوت اعلی پیوست..!

$
0
0

فکر می کنم تلوزیون ایران،  مرگ هوگو چاوز  را به این شکل اعلام کرد:

"ساعت هفت بامداد است، اینجا صدای جمهوری اسلامی در ونزولا است: بسم الله الرحمن الرحیم.  انا لله و انا علیه الراجعون. روح بلند پیشوای احمدی نژاد و رهبر دودره بازان جهان، ، حضرت آیت الله  هوگو چاوز به خدا پیوست، به همین مناسبت از سوی احمدی نژاد ، بیانیه ای به این شرح منتشر شد...!"

نوشته دیگر امروز من:
/-------/دغل بازی به شیوه دیکتاتورها: چاوز چفیه به گردن می انداخت، اما در پارتی سفارت ونزولا ، کارمندان بر سر دختران ایرانی قرعه کشی می کردند...!




نوشته های پیشین این وبلاگ: 




دغل بازی: چاوز چفیه به گردن می انداخت، اما در پارتی سفارت ونزولا ، کارمندان بر سر دختران ایرانی قرعه کشی می کردند...!

$
0
0

این چاوز هم یک فاضلابی بود مثل احمدی نژاد، اصلا نیمه دیگر احمدی نژاد بود، درست در چشم ملت نگاه می کرد و دروغ می گفت.  در عکس زیر می بینید که چفیه به گردن انداخته و رفیق احمدی نژاد است، اما آیا می دانستید که پارتی های عجیب و غریب سفارت ونزولا در تهران، ناله خود آخوندها را در آورده بوده است؟!

کار به جایی رسیده بود که محافظه کارانی چون سایت بازتاب و فرارو، حرف از این می زدند که سفارت ونزولا در ایران، دختران زیر بیست و پنج سال ایرانی را که هیچ سابقه دیپلماتیکی نداشته اند، تنها برای زینت مهمانی ها و پارتی های خود استخدام می کرده اند، و کارمندان سفارت ونزولا بر روی آنها قرعه کشی می کرده اند...!! (منبع)

البته که هر دختری مجاز است با هر که می خواهد رابطه جنسی داشته باشد و به کسی (از جمله من) مربوط نیست، اما وقتی در اثر حماقت سران رژیم، وضع اقتصادی وخیم می شود و انسانیت بی حرمت می شود، وقتی از سر ناچاری و بیکاری این دختران ناچار به کار در آن سفارت خانه ها می شوند، وقتی حقوق زنان در جامعه لگد مال می شود و اگر آن دختر فلک زده برود و شکایت هم بکند، هیچ حامی ندارد، این عملکرد، دیگر رابطه جنسی بر اساس رضایت نیست، این مصداق بارز تجاوز است!

بماند که اصولا در قانون حتی کشورهای غربی، چنین رفتاری مصداق بارز   solicitingاست.

علت صمیمت رژیم اسلامی و رژیم چاوز هم همین در رویی و دروغ گویی بود، هر دو بر دروغ و دغل بازی استوار شده اند، چاوز از طرفی بر سر قبر کشته شدگان جنگ ایران و عراق (شهیدان)در جمهوری اسلامی می رفت، از طرف دیگر همیشه دست در گردن صدام حسین داشت و یکی از محدود متحدین او بود...! 

در حقیقت، این رژیم و سران آن، حتی برای ارزش هایی که خودشان تعریف کرده اند، چون قوانین و مقررات اسلامی نیز، ارزشی قایل نیستند. 

چاوز، چفیه بر گردن، برای خوش آمد سران رژیم
چاوز بر سر قبر کشته شده های جنگ ایران و عراق

چاوز و صدام

نوشته چند روز گذشته من:




نوشته های پیشین این وبلاگ: 





هاله نور احمدی نژاد،اینبار آلت جنسی این کشیش برزیلی را نورانی کرده است/آلتش مقدس است و آب منی او سر چشمه اش در روح القدس است!

$
0
0
برخی از اخبار، چون پتکی بر سر آدم فرو می آید، و به یاد آدمی می آورد که در سال 2013، هنوز خرافه و حماقت چگونه می تواند آدمی را اسیر خود کند.

وقتی متن خبر زیر را خواندم، بی اختیار یاد حدیث پیامبر اسلام افتادم، که به علی بن ابی طالب گفته بود که: « بعد از مرگم، آلت جنسی مرا بپوشان، چه آنکه اگر کسی آلت جنسی مرا ببیند، کور خواهد شد!»

در فیسبوک این حدیث را به اشتراک گذاشته بودم، ظریفی زیر آن نوشته بود  که زنان پیامبر اسلام، هنگام سکس، لابد عینک جوشکاری (!) به چشم می زده اند...!!

حال به این خبر بپردازیم:

تصویر زیر، متعلق به کشیش یک کلیسا در برزیل است، او پیروان کلیسای خود را قانع کرده بود که آلت جنسی مردانه او، مقدس است و «آب منی روح مقدس» در آن جاری است...!

اعضای این کلیسا که به سخنان او اعتماد کرده بودند (به هر حال کشیش بوده دیگر!)، اجازه می داده اند که این کشیش 59 ساله، به زنان رابطه جنسی برقرار کند..!

یکی خانم 23 ساله که عضو کلیسای فوق بوده، می گوید بعد از مراسم مذهبی، او زنان را به اتاق پشتی کلیسا می برده و آنها را مجبور به سکس دهانی می کرده، تا زمانی که که روح القدس، از طریق  انزال او به بیرون بیاید...!! این کشیش، حتی به پیرزنان پیرو کلیسا نیز رحم نکرده است و در دفاع از خود گفته، که عیسی مسیح از او خواسته که آب مقدس (!)  را در کشور پخش کند..!!

در زمان دستگیری این کشیش، او آلت جنسی خود را در دست داشته، در حالی که آنرا به یک صورت یک خانم کاسب می مالیده است و می گفته در ازا این عمل، فروش مغازه او بیشتر می شود...!!

منبع: +و +و +

خواننده گرامی، لطفا از ارتباط دادن  هاله نور احمدی نژاد و  مقدس بودن آلت جنسی این کشیش و هاله نورش، جدا بپرهیزید...!

در خاتمه به یاد بیاورید که چگونه احمدی نژاد، مدعی شده بود هاله نور داشته است!؟ یا این کشیش به چه راحتی برای امیال جنسی کقیف خود، که مصداق بارز تجاوز است، خود را به خدا وصل می کند؟!

سوال اینجاست، این چگونه خدای احمقی است که اجازه می دهد برخی از افراد منحرف، آلت جنسی خود را نماینده خدا بدانند؟ و او هیچ واکنشی نشان نمی دهد؟!








نوشته های پیشین این وبلاگ: 








چند ویدیو درباره حقوق زنان با زیر نویس فارسی/ چرا رژیم اسلامی، از فعالین حقوق زنان وحشت دارد؟

$
0
0
رژیم اسلامی، به صورت شبانه روز، زنان ایرانی را تحقیر می کند  و حقوق انسانی آنها را لگد مال می کند، اما با شگفتی بسیار می بینیم:

-          نماد مبارزه ایرانیان آزادی خواه، دختری است به نام ندا آقا سلطان که مظلومانه جان سپرد!
-          زنی به نام نسرین ستوده، نماد و سمبل شرافت وکلای ایرانی است.
-          زنی به نام شیرین عبادی، تنها ایرانی است که جایزه صلح نوبل را از آن خود کرده است،
-          شیرزنی به نام سیمین بهبهانی، نماد شجاعت، آزادی خواهی روشنکفران و اهل قلم است...!
-          در جامعه ایران، زنی مانند پروین فهیمی یافت می شود، در حالی که پسرش را بی رحمانه کشته اند، انسانیت را معنا می کند و می گوید در صورت آزادی زندانیان سیاسی، از خون پسرش نیز خواهد گذشت...!!
-          در تمام تلاش های ایرانیان برای آزادی و دمکراسی، زنان در خط مقدم قرار داشته اند!
-          تعداد زنان دانشجو از تعداد مردان پیشی گرفته است...!
براستی، چگونه است که زنان ایران زمین، پیشروان دمکراسی، صلح و کرامت انسانی هستند؟! و چرا رژیم ایران، این همه از زنان و فعالین حقوق زن، وحشت دارد؟!

کافیست نکات ذیل را کنار هم بگذاریم:

-          تاریخ ثابت کرده که در قیاس با مردان، زنان صلح جو تر هستند و تا جایی که می شود از خشونت دوری می کنند. اگر یک زن قدرت را در دست گیرد، احتمال اینکه حاضر شود خون مخالفین را بر زمین بریزد، خیلی کمتر است.

-          زنان دسترسی مستقیم به کودکان دارند و اگر از حقوق حقه خود و یا مسایلی چون دمکراسی آگاه شوند، به راحتی به کودکان خود آموزش می دهند و نسل بعد، نسلی آگاه و با شعورتر خواهد شد، چیزی که برای رژیم، مانند زهر است...!
ختم کلام این است که هر چه نقش زنان در یک جامعه، پر رنگ تر باشد و حقوق آنها بیشتر رعایت شود، آن جامعه به دمکراسی نزدیکتر است.

این یک واقعیت است، افراد دیکتاتور و تمایت خواه، انسان هایی که تنها در پی نابودی زندگی دیگران هستند، مخالف حقوق برابر زنان و مردان هستند، شاید ساده ترین مثال برای آن، داستان ملاله در پاکستان باشد. دختر چهارده ساله ای که طالبان را به زانو درآورد و در آخر، طالبان برای کشتن او به حمله تروریستی دست زد، چرا که ملاله، خواستار آموزش زنان در جامعه بود.


سوال ساده ای از شما می پرسم، چرا عقب افتاده ترین جوامع، کشورهایی هستند که زنان در آن از حقوق مساوی برخوردار نیستند؟!

به کشورهای عقب افتاده آفریقا بنگرید، به کشورهای اسلامی نگاه کنید، از پاکستان گرفته تا عربستان سعودی! این کشورها، عقب افتاده ترین کشورهای دنیا هستند و با یک حساب سر انگشتی می توان نتیجه گرفت که ارتباط مستقیمی بین حقوق زنان و سطح دمکراسی و حقوق بشر در هر جامعه ای وجود دارد.

این ارتباط دو سویه است:

-          اگر حقوق زنان در جامعه ای به رسمیت شناخته شود و زنان قدرت حقه خود را داشته باشند، از دمکراسی حفاظت خواهند کرد.
-         از طرفی نیز،  وجود دمکراسی در هر کشوری، باعث می شود که جامعه و حاکمیت  حقوق زنان را به رسمیت بشناسند.
زنان منادی صلح و آرامش هستند، اگر به جنگ های تاریخ نگاه کنید، هیچ جنگی را نخواهید یافت که زنان آغازگر آن باشند. در حقیقت این مردان هستند که تا کنون دنیا را اداره کرده اند و نتیجه اش، چنین دنیای بی نظم و پر از خشونت است...!



در خاتمه، چند ویدیو که قبلا بر آنها زیر نویس گذاشته بودم و  درباره حقوق زنان است، به صورت یکجا تقدیم می کنم: ویدیویی دیدنی از ایزایل آلنده، نویسنده شهیر درباره حقوق زنان (یکی از پربیینده ترین ویدیوهایی سایت تد)

 ویدیویی دیدنی از ایزایل آلنده، نویسنده شهیر درباره حقوق زنان (یکی از پربیینده ترین ویدیوهایی سایت تد)


تعریف زن چیست؟ چگونه دو فرشته در سومالی، جامعه را دگرگون می کنند


ویدیو با زیرنویس فارسی/ زینب ثعلبی بنیانگذار بنیاد بین المللی زنان برای زنان از نقش زنان در صلح می گوید / صلح جایی است که ناخن پای من باز شروع به رشد کند



چرا باید به پسران بیاموزیم که زنان، ملک مردان نیستند؟


مدیر اجرایی فیسبوک در سخرانی خود: بانوان گرامی، خودتان را دست کم نگیرید

نوشته چند روز گذشته من:



نوشته های پیشین این وبلاگ: 





آنگ سانگ سوچی: برای من طبیعی است که چنین احساسی داشته باشم..!

$
0
0
چند وقت پیش، مصاحبه کریستین امانپور (در سی ان ان) با آنگ سانگ سوچی را می دیدم، بخشی از آن به شدت توجه مرا جلب کرد:

آنگ سان سوچی، برنده صلح نوبل است، بانویی که چندیدن دهه برای رسیدن به دمکراسی در کشورش تلاش کرد و بالاخره آن کشور مصیبت زده را در مسیر درست قرار داد.

در مصاحبه ای که چندی پیش، کریستین امانپور با او داشت، کریستین از او پرسید: «اکنون با ژنرال هایی  در حکومت همکاری داری که سالها آزارت داده اند و تو را از خانواده ات جدا کردند، چه نظری داری»

آن سانگ سوچی پاسخ داد: «...من آنها را دوست دارم!» و وقتی تعجب کریستین را دید، پاسخ داد: «من کارهایی که آنها  انجام داده اند را دوست ندارم، اما خود آنها را دوست دارم، تفاوت است بین کار آنها و خود آنها!» و وقتی شگفتی کریستین را دید، گفت:«این احساسی کاملا طبیعی برای من است»


برای آشنایی بیشتر با آنگ سان سوچی، این نوشته را ملاحظه فرمایید:




نوشته چند روز گذشته من:



نوشته های پیشین این وبلاگ: 





مساله این نیست که چرا مرتضوی و حیدری فر در کهریزک جنایت کرده اند، مساله این است که چرا چند جنایتکار به سمت قاضی منصوب شده اند!

$
0
0

پویا بودن قوانین اسلام...!

$
0
0

امام نقی در حال بررسی حساب های بانکی سویس و موجودی سهم امام در آنها بود که «اباماله» بر او وارد شد و گفت:

«یا نقی، در عصر کامپیوتر و نانو، دیگر وجود احکام تخلی و استبرا در رساله ها، کمی ضایع است، بهتر نیست ما اینها را برداریم که منتقدین، نتوانند به اسلام عزیز انتقاد کنند؟!»

امام نقی لحظه ای سکوت کرد، بعد نگاهی به همسر شش ساله اش، لاشیه کرد و فرمودند:

«ای ابله! اگر برای فرار از انتقاد، امروز قوانین تخلی را برداریم، لابد فردا هم آنها به قوانین برده داری، جماع با دختر شش ساله، سهم امام و خمس اعتراض می کنند و ما باید آنها را نیز دستکاری کنیم...!»

سیره النقی/ نوشته ابن قنبل / فصل فقه پویا / بخش: چرا تا دو هفته  از خشتک اباماله، دود بر می خواست...!؟

نوشته چند روز گذشته من:


نوشته های پیشین این وبلاگ: 



پژوهشی درباره همسر محمد، صفیه، زنی یهودی که مورد تجاوز قرار گرفت...!

$
0
0
این مقاله حدود ده صفحه است، اما به صورت بسیار خلاصه، به ما دورنمایی واقعی از رابطه محمد پیامبر و همسر یهودش می دهد:

صفیه را امهات المومنین می خوانند، یعنی به نشانه احترام، او را مادر مومنان لقب داده اند. برای درک رابطه محمد و صفیه، باید به نکات ذیل خوب توجه کرد:

نکته اول: رابطه بسیار بد محمد با یهودیان:

یهودیان عربستان، قشر با سواد و همچنین پولدار آن جامعه بودند و تقریبا، تنها کسانی بودند که سواد خواندن و نوشتن داشتند. به یاد داشته باشید که محمد، بسیاری از داستان های قران و مطالب دینی خود را از پسر خاله خدیجه، ورقه بن نوفل آموخته بود. ورقه دانشمندی یهودی بود که هیچگاه ایمان نیاورد و مسلمان نشد، اما محمد شخصا بر جنازه اش نماز خواند و گفت او به بهشت می رود!

در ابتدای فعالیت محمد، اسلام آوردن آنها، کمک بسیاری به محمد می کرد، چه آنکه دیگر اعراب، با خود می گفتند لابد محمد درست می گوید که آنها به محمد پیوسته اند، اما در عوض، یهودیان به مسخره کردن محمد اقدام می کردند و می گفتند، محمد، دین خود را از روی یهود کپی کرده است، قبله اش که قبله ما یهودیان است (بیت المقدس) و کتابش هم که کپی ناشیانه ای از کتاب ما است؛ هیچ معجزه ای هم که ندارد.

محمد رابطه بسیار بدی با یهودیان داشت، چه آنکه آنها نه تنها اسلام نمی آوردند، بلکه او را مسخره می کردند و ضربه بسیاری شدیدی به گسترش اسلام می زدند.

نفرت محمد از یهودیان زمانی آشکار می شود که می بینیم، زمانی که قدرت گرفت، هر سه طایفه اصلی یهود را آزار داد.

در مدینه سه طایفه یهودی زندگی می کردند، زمانی که محمد به مدینه مهاجرت کرد و هیچ نیروی نظامی خاصی نداشت، لذا پیمان صلح با آنها امضا کرد.

ولی زمانی که قدرت یافت، آزار آنها را آغاز کرد، و بهانه جویی محمد از آنها شروع شد:
در اولین قدم و زمانی که تنها کمی قدرت داشت، اولین طایفه را صرفا تبعید کرد، وقتی کمی قدرتش بیشتر شد، اموال طایفه دوم را غارت کرد و آنها را نیز تبعید کرد، اما زمانی که در جنگ خیبر، کاملا قدرت یافت و یهودیان نیز در ضعف بودند، نه تنها اموال آنها را غارت کرد، بلکه تمام مردان را کشت، زنان و کودکان را نیز به عنوان برده، به غنمیت گرفت!

چرا محمد زنان قبیله را اینچنین آزار داد؟!

اصولا در فرهنگ اعراب آن روز، استانداردهای جامعه، با استاندارد های کنونی متفاوت بوده است. در آن فرهنگ وحشی گری،  شکست دادن یک قبیله و تصرف اموال آنها، به معنای افتخار برای قبیله متجاوز  بود (چون نشان می داد قوی تر است) و نهایت شرمساری را برای قبیله شکست خورده به همراه می آورد.

محمد نه تنها به آن قبایل حمله کرد و مردان و زنان را کشت، بلکه یک قدم جلوتر رفت و به زنان نیز، دست درازی کرد.
اگر دقت کرده باشید، در جوامع عقب افتاده، هنوز نهایت تحقیر یک نفر این است که بگویند مثلا ما با مادر یا خواهر تو سکس داشته ایم یا خواهیم داشت.

وقتی مثلا یک نفر می گوید من خواهر فلانی را خواهم سوپوخت، دو حالت دارد، یا این رابطه با رضایت دو نفر است، که دیگر تهدید نیست و یک رابطه انسانی بین دو انسان است، و باعث تحقیر هیچ کسی نمی شود، اما اگر این رابطه به رضایت نباشد و به زور صورت گیرد، شخص متجاوز، یک انسان بی رحم و پلید است، او متجاوز است...!
رفتار محمد با زنان قبیله های یهودی نیز، دقیقا از همین جنس بود، او برای اینکه تحقیر یهودیان را به نهایت برساند، تمام زنان و کودکان را به عنوان برده به غنیمت گرفت.

محمد پیامبر، تجاوز به زنان را بد نمی دانست...!

در میان اعراب آن روزگار،، تصرف زن یک نفر، خصوصا اگر او رییس قبیله باشد،  به معنای تحقیر کردن آن قبیله است.
به عنوان مثال، کافی است به دستور محمد است برای اینکه کسی حق ندارد حتی بعد از مرگ او، با زنان او رابطه داشته باشد، نگاهی به این آیه قران بیاندازید:

نکته دیگر، این است که زنان محمد، بعد از او اجازه ازدواج با هیچ کسی را نداشتند، و محمد در قران، آیه ای را به این منظور جا ساز (!) می کند:

سوره احزاب آیه 53 : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمًا.

ای کسانی که ايمان آورده ايد ، به خانه های پيامبر داخل مشويد مگر شما، را به خوردن طعامی فرا خوانند ، بی آنکه منتظر بنشينيد تا طعام حاضر شود اگر شما را فرا خواندند داخل شويد و چون طعام خورديد پراکنده گرديد نه آنکه برای سرگرمی سخن آغاز کنيد هر آينه اين کارها پيامبر را آزار می دهد و او از شما شرم می دارد ولی خدا از گفتن حق شرم نمی دارد و اگراز زنان پيامبر چيزی خواستيد ، از پشت پرده بخواهيد اين کار ، هم برای دلهای شما و هم برای دلهای آنها پاک دارنده تر است شما را نرسد که پيامبر خدا را بيازاريد ، و نه آنکه زنهايش را بعد از وی هرگز به زنی گيريد اين کارها در نزد خدا گناهی بزرگ است.

برای درک نگرش محمد پیامبر به زنان، کافی است که به چگونگی شکل گیری دستور حجاب، توجه کنیم:

محمد بن عبدالله، علی رغم اینکه تعداد بسیاری زن داشت، اما بر روی همه آنها تعصب داشت. به عنوان مثال، زنان محمد اجازه نیافتند بعد از او ازدواج کنند...! عمر به محمد گفت  

که مردم زنان خوشگل او را دید می زنند(!)، محمد نیز دستور داد آنها چهره خود را بپوشانند، به تدریح، این قانون حجاب به تمامی زنان مسلمان تعمیم داده شد! و چنین شد که حجاب، برای کل زنان مسلمان، اجباری شد!

همسر رییس قبیله متعلق به محمد است...!

خلاصه رخداد:

در زمان حمله محمد به طایفه بنی قریضه، محمد نه تنها همه مردان را کشت، بلکه زنان آن قبیله را به عنوان کنیز به فروش رساند. 

پدرش به فرمان محمد در جنگ قبلی کشته شده بوده،  و شوهرش چون محل اختفای جواهراتش را لو نمی داده است، به فرمان محمد شکنجه شده و سپس کشته می شود.در این میان رفتار محمد جالب توجه است، به فرمان او ، رییس قبیله کشته می شود و بعد از آن محمد ، صفیه زن رییس قبیله را صاحب می شود و با او همبستر می شود(بخوانید تجاوز می کند!)


اولین هولوکاستی که یهودیان در طول تاریخ تجربه کرده اند، قتل عام آنها بدست محمد بوده است!

 می دانیم که در چند سال اول ادعای پیامبری محمد، او با یهودیان رابطه بدی نداشت و اصولا جرات اینکه بخواهد با آنها درگیر شود نیز نداشت، چه آنکه یهودیان در جامعه آنروز ثروتمند بوده اند و به دلیل اینکه بعضا سواد داشتند، از جایگاه اجتماعی بالاتری برخوردار بودند و در نتیجه قدرت اجتماعی بالاتری داشتند.

اما وقتی محمد در مدینه قدرت را بدست گرفت، اختلافات او با یهودیان شروع شد، چه انکه یهودیان مدینه او را مسخره می کردند و می گفتند تو دینت را از روی دین ما کپی کرده ای !

ذره ذره این اختلاف شعله ور شد ، تا آنجا که محمد در قامت یک جنایتکار بی رحم و خونخوار تمام عیار ظاهر شد و دست به پاکسازی قومیتی زد و افراد قبیله بنی قریظه را کشت و زنان و کودکان را به عنوان برده فروخت.
محمد زمانی که قدرت گرفت، به بهانه واهی و اینکه چرا در زمان حمله قوم قریش به مدینه، یهودیان به کمک محمد نیامده اند و با مکه نجنگیده اند، دستور داد تا مسلمانان قلعه آنها را محاصره کنند، وقتی آنها بدون جنگ تسلیم شدند، دستور داد تا تمام سر تمام مردان را از تن جدا کنند و تمام کودکان و کنیزان را نیز به عنوان برده بفروشند.

در تاریخ طبری می خوانیم که محمد به علی دستور داد سر تمام یهودیان مرد که اسیر شده بودند را از تن جدا کند، و بر اساس متون تاریخی متعدد، آن روز علی بن ابی طالب، سر بیش هفتصد یهودی را از تن جدا کرد، در تاریخ طبری می خوانیم:

 "آنگاه یهودیان را از قلعه‌ها بیرون آوردند و پیغمبر آنها را در خانه‌ی بنت حارث یکی از زنان بنی‌نجار محبوس کرد، پس از آن به بازار مدینه که هم‌اکنون به جاست رفت و دستور داد تا چند گودال بکندند و یهودیان را بیاوردند و در آن گودال‌ها گردنشان را بزدند. شمار (مردان) یهودیان ششصد تا هفتصد بود و آنکه بیشتر گوید هشتصد تا نهصد باشد."

اینکه محمد دست به چنین جنایتی زده است، موضوعی غیر قابل انکار است و تمامی منابع مسلمانان بر صحت آن اعتقاد دارند.

مساله اینجاست که مسلمین به جای اینکه لختی بیاندیشند و تفکر کنند که آیا یک جنایتکار روانی که چنین جنایتی را مرتکب شده است، لیاقت پیامبر شدن را دارد یا خیر، سعی در ماست مالی این جنایت دارند.

خلاصه توجیه (بخوانیدش ماست مالی مسلمین) به شرح ذیل است:

                     "بنی قریظه قصد خیانت داشته اند: پاسخ:"

در جواب به این ماله کشی باید به صورت خیلی ساده چنین گفت:

  یک اصل خیلی خیلی ساده وجود دارد که سنگ بنای هر دادگاه منصفانه ای است، برای اینکه جرمی صورت بگیرد ، آن جرم باید سه مولفه اساسی را داشته باشد:

-         الف) باید از نظر قانون جرم محسوب شود (اصطلاحا عنصر قانونی آن جرم موجود باشد)
-         ب)باید فرد مجرم ، نیت انجام جرم را داشته باشد،
      (اصطلاحا می گوییم عنصر معنوی جرم موجود باشد)
-         ج)باید جرمی به وقوع بپیوندد، یا اصطلاحا  باید عنصر مادی وجود داشته باشد، یعنی واقعا جرمی صورت گرفته باشد.

اینکه کسی نیت کند من اصغر را هفته آینده می کشم ولی چنین نکند، شما نمی توانید به صرف یک فکر و قصد، او را متهم به آدم کشی کنید. اصولا خیلی مسخره است که صرفا به بهانه اینکه کسی نیت کاری را داشته است، او را مورد مجازات قرار دهید، مانند این است که من در خیابان راه بروم و یکی مرا کتک بزند و بگوید تو در فکر و خیال خودت ، قصد آتش زدن ماشین مرا داشته ای !

یک کلام، بر اساس فکر و خیال اشخاص ، نمی توان آنها را مجازات کرد. براستی این چگونه پیامبری بوده است که ناتوان از فهمیدن این نکته ساده بوده است.

حال توجه کنید:

-         بنی قریظه بر فرضی که نیت خیانت نیز می داشته اند، خیانتی نکرده اند و جرمی به وقوع نپیوسته است. چرا محمد قریب هزار انسان را صرفا به دلیل اینکه ممکن بوده به فکر آنها چیزی خطور کند، سلاخی کرده است؟! ضمنا ، یادمان باشد که محمد دو قبیله دیگر یهودی را چندی قبل از این ماجرا ، به شکلی غیر انسانی تبعید کرده بوده و تمام اموال آنها را غارت کرده بوده است.


-         از همه مهمتر ، هیچ جایی ثابت نشده است که بنی قریظه قصد خیانت داشته اند و هیچ منبع تاریخی ثابت نمی کند که آنها چنین قصدی را داشته اند.

-         محمد از کجا می دانسته که همه مردان قبیله، حاضر به خیانت بوده اند ؟ چرا دستور به سلاخی همه انها داده است ؟!

-         در این میان زنان چه گناهی کرده بودند ؟! می دانیم که در جامعه عرب آن روز ، زنان در تصمیم گیری جایگاهی نداشته اند. چرا انها باید به شکل برده فروخته شده و مورد تجاوز قرار گیرند ؟

-         از همه مهمتر ، کودکان چه گناهی داشته اند !؟ چرا کودکان باید به عنوان برده به فروش بروند ؟! محمد دستور داده بود که آلت تناسلی کودکان پسر را بررسی کنند، اگر مو بر آن روییده بود، آنها را مردم محسوب کرده و می کشتند و اگر مو بر آن نبود، آنها را به عنوان برده می فروختند!

نکات مطرح شده فوق ، به سادگی نشان می دهد که محمد ، از ساده ترین اصول انسانی و اخلاقی بویی نبرده بوده است و در این ماجرا ، صرفا به مانند چنگیز یا هیتلر عمل کرده است. او نه تنها لیاقت پیامبری را ندارد، بلکه یکی از پلید ترین شخصیت های تاریخی است.

بعد از اینکه محمد پیروز میدان می شود، یکی از اعراب به نزد محمد می رود، و می گوید دختری از میان اسیران به من بده و محمد می گوید برو هر کدام را می خواهی خودت انتخاب کن. او صفیه را انتخاب می کند ولی دیگر اعراب، به محمد یادآوری می کنند که او دختر رییس قبیله است و بهتر است خود محمد او را صاحب شود!

خلاصه داستان از صحیح بخاری (یکی از موثق ترین منابع اسلامی):

 ]بعد از  کشتار قبیله بنی قریظه و بنی نظیر و شکست آنها[  :دحيه آمد و گفت، "ای پیامبر یک دختر برده از میان بردگان به من بده" پیامبر گفت "برو و هرکدام از دختر های برده شده را که میخواهی بگیر"، او صفیه بنت حیی را انتخاب کرد. مردی پیش پیامبر آمد و گفت "ای رسول الله، تو صفیه بنت حیی را به دحيه دادی و او بانوی بزرگ قبایل بنی قریظه و بنی نضیر است، و او برازنده هیچکس غیر از تو نیست. پس پیامبر گفت "آن دو نفر را (صفیه و دحيه را) بیاورید"، پس دحيه با صفیه آمدند، پیامبر به دحيه گفت، "یک دختر برده دیگر غیر از این را از میان اسرا انتخاب کن"، انس ادامه میدهد، "پیامبر او را آزاد کرد و با او ازدواج کرد". / ثابت از انس پرسید "ای ابو حمزه! پیامبر چه به او پرداخت (بعنوان مهریه)؟"، او گفت، "او خود مهریه خود بود، برای اینکه پیامبر اورا آزاد کرد و بعد با او ازدواج کرد." انس ادامه داد" وقتی در راه بودیم، ام سلمه او را لباس (عروسی) پوشانید، و در شب او را بعنوان عروس به نزد پیامبر آوردند.

(Sahih al-Bukhari, Volume 1, Book 8, Number 367)

Dihya came and said, ‘O Allah's Prophet! Give me a slave girl from the captives.’ The Prophet said, ‘Go and take any slave girl.’ He took Safiya bint Huyai. A man came to the Prophet and said, ‘O Allah's Apostle! You gave Safiya bint Huyai to Dihya and she is the chief mistress of the tribes of Quraiza and An-Nadir and she befits none but you.’ So the Prophet said, ‘Bring him along with her.’ So Dihya came with her and when the Prophet saw her, he said to Dihya, ‘Take any slave girl other than her from the captives.’" Anas added: "The Prophet then manumitted her and married her."

آیا می توان تصور کرد که صفیه خودش خواستار سکس با محمد بوده است ؟! در شرایطی که پدر و شوهر و برادرش به فرمان محمد کشته شده اند و خودش نیز از جایگاه زن و دختر رییس قبیله به شکل برده محمد درآمده است؟!

مگر نه اینکه طبق قانون اسلام،  وقتی شوهر زنی می میرد، آن زن باید چهل روز صبر کند؟ (عده نگه دارد) و بعد ازدواج کند؟! چرا محمد برای تجاوز به آن زن، آنقدر عجله داشته که حتی حاضر نشده چند روز صبر کند؟!

بر طبق گفته منبع فوق، محمد پیامبر، دو پیشنهاد به آن زن می دهد، یا مسلمان شود و به عنوان همسر در اختیار محمد قرار گیرد، یا اینکه برده باقی بماند.

آن زن، ترجیح می دهد مسلمان شود، اما هر انسان عاقلی می داند که مسلمان شدن او، صرفا در ظاهر بوده و او تنها برای در امان ماندن از خطرات آینده، ترجیح داده که مسلمان شود  تا بتواند از امکاناتی که همسران محمد برخوردار می شوند، برخوردار شود.

صد البته که اگر ایمان او از روی اعتقاد و قبول بر حق بودن محمد می بود، او قبل از جنگ بارها فرصت داشت که به نزد محمد بیاید و ایمان بیاورد و با توجه به قدرتی که مسلمانان در مدینه داشتند، شوهرش و دیگران، جرات نمی کردند او را آزار دهند یا پس بگیرند...!

وقتی محمد با آن زن فلک زده به حجله می رود، یکی از مسلمین جلوی خیمه محمد با شمشیری آخته، به نگهبانی می ایستاد و چون محمد از او می پرسد چه می کنی؟ او پاسخ می دهد که: ای رسول الله، تو همسر و پدر و برادر این زن را همین امروز کشته ای، می ترسیدم که او در هنگام سکس با تو، تو را بکشد...!

منبع:
Ibn ‘Umar [al-Waqidi] – Kathir b. Zayd – al-Walid b. Rabah – Abu Hurayrah: While the Prophet was lying with Safiyyah Abu Ayyub stayed the night at his door. When he saw the Prophet in the morning he said "God is the Greatest." He had a sword with him; he said to the Prophet, "O Messenger of God, this young woman had just been married, and you killed her father, her brother and her husband, so I did not trust her (not to harm) you." The Prophet laughed and said "Good". (The History of al-Tabari, Volume XXXIX (39), p. 185; bold and underline emphasis ours)

صفیه در ظاهر مسلمان شد و یهودی باقی ماند:

در منابع موثق زیر می بینیم که بسیاری از مسلمین، از جمله عایشه،  به صراحت، صفیه را به یهودی بودن متهم می کرده است:

 (Ibn Sa‘d: 8.127; Hisham and Bakhtiar: 405). و یا (Ibn Sa‘d: 8.126).

اما هر بار محمد بوده که از صفیه حمایت می کرده و مسلمان بودن او را تایید می کرده است، علت نیز مشخص است.  مسلمان شدن یک نفر که قبلا مقام بسیار بالایی در جامعه یهود داشته است، به اعتبار محمد می افزوده و او را یک پیامبر واقعی نشان می داهد است. محمد می توانسته ادعا کند که حتی ادیان قبلی نیز به او پیوسته اند...!!

حتی بعد از مرگ محمد، به عمر خبر می دهند که او رابطه خوبی با یهودیان دارد و مراسم دین یهود را به جا می آورد، عمر او را احضار می کند، اما در نهایت او را می بخشد. منبع:


Abu Umar related the story that
one of Safiya’s slave girls went to the Caliph Umar and told him. “Safiya is observing theSabbath and keeping good relations with the Jews.” Umar called Safiya and asked her if this were true and she answered, “I do not keep the Sabbath since Allah changed it for me with Friday, and my relations with the Jews are only those with my family.” Afterwards, Safiya asked the slave girl what had made her lie to Umar and the slave girl answered, “the devil!”  )al-Salihi: 213(

و یا بعد از مرگش، صفیه دستور می دهد که اموال او را بالغ بر صدها هزار درهم بوده، به یکی خواهر زاده او بدهند، این وصیت با مخالفت مسلمانان روبرو می شود، اما در نهایت، بخشی از آنرا به آن خواهر زاده یهودی، پرداخت می کنند:
She ordered her property,  estimated at about a hundred thousand derham, to be left to her sister’s son. However, when they found out that the person about to inherit was a Jew, the Muslims refused to give him the inheritance. Only due to the intercession of Aisha, did the nephew of Safiya receive a third of the amount. Caliph Mu’awiya sold Safiya’s house for 180 derham and the money was transferred to the treasury of the Islamic empire (Ibn Sa‘d: 8.129).

در خاتمه  و بر اساس منابع اسلامی، می توان با قاطعیت گفت که صفیه هیچگاه مسلمان نشده بوده است، و تنها در ظاهر ایمان آورده بوده است.

در حقیقت رابطه محمد با او، از جنس رابطه یک متجاوز با قربانی بوده است...!

مطالبی که در بالا آورده شده، همه موثق و معتبر است، حال سوال اینجاست، چگونه است که برخی، چنین اتفاقات زشت و زننده ای را در تاریخ اسلامی می بینند، بعد هنوز مسلمان باقی می مانند...!؟



 نوشته چند روز گذشته من:


نوشته های پیشین این وبلاگ: 


آقای دکتر نوری علای عزیز، نگرش اینچنینی است که بین شما و تلاش برای تشکیل شورای ملی فاصله می افکند..!

$
0
0
مصاحبه اخیر آقای دکتر نوری علا را می شنیدم، و قصد ندارم به عنوان یک حامی تشکیل شورای ملی، به سخنان ایشان پاسخ بدهم، اما نکته ای دل مرا بدرد آورد که ناچارم اینجا بنویسم:

در دقیقه بیست و چهار، آقای دکتر نوری می فرمایند:

"..خانم گلستان که من نمی دانم از کجا پیداشون شده، یک موقعی در دفتر کروبی کار می کرده اند، بعد آمدند خارج از کشور خواننده بشوند، نشد..."

شخصا خانم گلستان را از نزدیک می شناسم، هر چند ایشان در جنبش سبز حضور گسترده ای داشته اند، اما هیچ گاه در دفتر کروبی کار نکرده اند! اما  همین جمله آقای دکتر نوری علا، نکات ذیل را به ذهن می آورد:

یک- مگر خواننده شدن بد است؟ چرا باید آقای دکتر نوری علا، نگاهی چنین تحقیر آمیز به هنرمندان داشته باشند و یک خانم را به علت تلاش برای خواننده شدن، تحقیر کنند؟!

دو-مگر حضور در دفتر کروبی، جرم است؟! آقای دکتر نوری علا، گویا فراموش کرده اند که هر ایرانی، یک رای دارد، بر فرض سقوط رژیم، حتی خامنه ای و کروبی نیز باید بتوانند رای بدهند.

اساسی ترین اصل اعلامیه جهانی حقوق بشر، برابری همه انسان ها با یکدیگر است، نگاه تحقیرآمیز به دیگران، به دور از اخلاق و انصاف است، وای به روزی که برای تحقیر دیگران، به اتهامات  بی اساس متوسل شویم!

چند سالی است که زندانیان بریتانیا، یعنی کسانی که اتهام آنها در دادگاه مستقل ثابت شده است، می توانند در انتخابات شرکت کنند، بند ششم اعلامیه جهانی حقوق بشر، به صراحت اشعار می دارد که هر انسانی، در هر شرایطی یک انسان است و هر انسانی، محق است به رای دادن و مشارکت در اداره جامعه!

مهم تلاش برای آزادی ایران است، کمیته موقت شورای ملی، برای تشکیل یک پلتفرم آزاد برای رسیدن به یک انتخابات آزاد تلاش کرده است.

شورای ملی، تنها یک کمپین از گروه های مختلف سیاسی است که برای برگزاری انتخابات آزاد در ایران، تلاش می کنند. چرا باید آقای نوری علا، از تلاش یک خانم در این زمینه با چنین لحن تحقیرآمیزی یاد کنند؟! 

این نگرش که خود را برتر از دیگران بدانیم، باعث می شود که ما از نشستن بر سر یک میز اجتناب کنیم! و در نهایت نیز، برنده جمهوری اسلامی است...!

براستی آیا شایسته آقای دکتر نوری علا است که چنین نگرشی به هموطنان خود داشته باشند؟!

مطمینم که آقای دکتر نوری علای عزیز، با خبر هستند که چقدر برای ایشان احترام قائلم، اما تصور می کنم ایشان از بابت رفتار غیر منصفانه با خانم گلستان، یک معذرت خواهی به ایشان بدهکارند..! 






به منظور قدردانی از حمله جماعتی وحشی در هزار و چهارصد سال پیش به ایران، شنا کردن در سالروز مرگ رهبران آنها، ممنوع است...!

$
0
0

با توجه به اینکه هزار و چهارصد سال پبش، جماعتی از وحشی به ایران حمله کرده اند، کشور را غارت کرده و به زنان تجاوز کرده و کودکان را به عنوان برده به غنیمت گرفته اند،

و با توجه به اینکه چهارده نفر از این افراد، رهبر این جماعت وحشی بوده اند، و اکنون برای ما مقدس محسوب می شوند،

و با توجه به اینکه هر انسانی یک روز می میرد، و این چهارده نفر نیز مرده اند،

و با توجه به اینکه تقویم مورد نظر اعراب، تقویم قمری است که حتی دقت لازم نیز ندارد،

لذا به منظور قدردانی از تجاوز این افراد وحشی، ما در سالروز مرگ رهبران آنها، شنا نمی کنیم...!


خلاصه مستند بی بی سی/ مهندس دروغ گویی که بر اساس دروغ های شاخدار او، آمریکا و بریتانیا به عراق حمله کردند...!

$
0
0
پانورمای بی بی سی برنامه جالبی را درباره شروع جنگ عراق پخش کرده بود که در اینجا خلاصه اش را می گذارم:
جاسوسی که اطلاعات او، باعث شروع جنگ و حمله آمریکا به عراق شد، نامش  رافعید احمدی الجنانی است، او یک مهندس شیمی در عراق بوده که به عنوان پناهنده به آلمان می رود. نام کامل  او را به انگلیسی، اینچنین می نویسند:  Rafid Ahmed Alwan al-Janabi.

و تصویرش را در زیر می بینید: 


به یاد بیاوریم که دلیل حمله آمریکا و انگلیس به عراق، صرفا این بهانه بود که صدام، در حال تولید سلاح های شیمیایی است. حتی در شرایطی که صدام به بازرسان سازمان ملل، اجازه داده بود به کاخ های شخصی او دسترسی داشته باشند و بازرسی کنند، اما باز آمریکا و بریتانیا، به دنبال بهانه ای بودند تا به عراق حمله کنند.
این بهانه را آدم دروغ گو و شیادی به دست جرج بوش و توبی بلر داد...!

خلاصه ماجرا:

-          در سال 1999، یک عراقی به عنوان پناهنده به آلمان می رود، چون مهندس شیمی بوده، شروع به سر هم کردن داستان می کند و می گوید: «بر روی کامیون های تریلی، کارخانه های تولید بمب شیمیایی قابل جابجایی را طراحی کرده و بازرسان سازمان ملل، به آن درستی ندارند، چون همیشه در حال حرکت است»
-          سازمان اطلاعات آلمان با او جلسه می گذارد، خلاصه گزارش را به آمریکا می دهد، اما هر چند آمریکا خواستار این بوده که با او به صورت مستقیم صحبت کند، اما دولت آلمان این درخواست را رد می کند، رییس اداره اطلاعات آلمان، معتقد بوده که معلوم نیست دولت بوش با این اطلاعات چه می کند(!)، یعنی می ترسیده اند این اطلاعات را الکی بزرگ کنند.
-          تصاویر ماهواره ای نشان می داده که حرف های این آقا، کاملا دروغ است! چون مثلا جایی که می گفته کامیون نگه داری می شده، دیوار دو متری داشته و کامیون امکان عبور نداشته است!
-          با مدیر شرکتی که او در عراق (قبل از پناهندگی او) کار می کرده، مصاحبه می کنند، مدیر مربوطه می گوید او یک دروغ گوی شیاد است...!
-          در سال 2000، دولت آلمان تصمیم می گیرد وقتش را صرف او نکند، چون به این نتیجه می رسند که او دروغ گو است، اما بعد از حمله به برج های دو قلو نیویورک، اینبار آمریکایی ها به سراغ او می روند.
-          آمریکا مستقیم با او تماس می گیرد، علی رغم اینکه دولت آلمان و کارشناسان سی آی ای به رییس سازمان سیا و وزیر خارجه آمریکا هشدار می داده اند که اطلاعات او اصلا قابل اعتماد نیست، پاول در سخرانی معروفش در شورای امنیت، چند روز قبل از حمله به عراق، می گوید: «ما شاهدی داریم که خودش، این کارخانجات تولید بمب شیمیایی که بر روی تریلی سوار می شود را طراحی کرده است، او خود شاهد کشته شدن دوازده نفر در یکی از سانحه بوده است و ...»، ویدیو سخنرانی پاول را در زیر جهت اطلاع، می گذارم.
-          الجنانی، جاسوسی که پاول به سخنان او در شورای امنیت اتکا کرد و بر اساس اطلاعات او، آمریکا و انگلیس به عراق حمله کردند، به شفافیت اعتراف می کند که کاملا دروغ می گفته است...!
-          دروغ گویی او چندان اهمیتی ندارد، اصل ماجرا این است که الجنانی و امثال او، آدم هایی هستند که همیشه دروغ می گویند، سوال اینجاست، چرا وقتی سیا و ام آی 6، می دانسته اند که او دروغ می گوید، علی رغم اینکه بر روی پرونده او و جلوی نامش، کلمه دروغ گو نقش بسته بوده، چرا بر اساس حرف های او، به عراق حمله کردند؟!
به یاد بیاوریم که شاید دو هزار میلیارد دلار، خرج حمله به عراق شده است. آیا عاقلانه تر نبود که آمریکا، یک هزارم این مبلغ را به آزادی خواهان عراقی می داد و به آنها کمک می کرد تا خود صدام را سرنگون کنند؟! 

سخنرانی پاول در شورای امنیت: 

بخش کوتاهی از مستند طولانی:




سال نو مبارک/اگر مدیریت ژاپنی ها بر کشور حکم فرما بود،هموطنان ما در زلزله کشته نمی شدند،و اکنون در بدترین شرایط نمی بودند!

$
0
0
هموطنان زلزله زده را فراموش نکنیم، به یاد داشته باشیم که سران رژیم مسول تلفات این زلزله ها هستند!

سال نو شما فرخنده باد؛ اما مگر می شود آدمی چشم فروبندند و فراموش کند که در سال گذشته، دیوار خانه بر سر چند هزار نفر از هموطنان آوار شد و هنوز آنها در بدترین شرایط به سر می برند...؟! 

شاید چندان درست نباشد، اما در اولین نوشته سال نو، مایلم باز به زلزله آذربایجان بپردازم:

به یاد دارم، اول که خبر زلزله آذربایجان را دیدم، از نحوه خبررسانی سایت های دولتی، این برداشت را کردم که احتملا این زلزله تلفات جانی نداشته است، اما هر چند دقیقه تلفات زیاد تر می شود و از آن بدتر، اخباری است که خیانت رژیم در حق آسیب زدگان منتشر می شود!

ااول اینکه بنا به خبرگزاری فارس، همه منتظر دستور ویژه رییس جمهور برای کمک به آسیب زدگان هستند!
دوما یکی دیگر از وبلاگ نویسان نوشته که به جای خبر زلزله، صدا و سیمای بی شرف، مشغول پخش دعای جوشن است!
یادآوری این اتفاق، هنوز دل آدمی را به درد می آورد. 

این یک واقعیت است که ایران کشور زلزله خیزی است و بر کمربند زلزله واقع است، اما نکته اینجاست که صد جای دیگر دنیا هم بر روی همین کمربند واقع هستند، اما چرا به صرف یک زلزله، صدها نفر کشته نمی شوند؟!

دلیل آن بسیار ساده است، دلیل مدیریت درست و شایسته است! مثلا در ژاپن زلزله هایی صدها برابر قوی تر رخ می دهد، اما کسی کشته نمی شود!
ایران کشور ثروتمندی است، این تنها مدیریت سفله و احمقانه مسولان رژیم است که باعث می شود ما شاهد چنین فجایعی باشیم.

وقتی زشتی اعمال رژیم مشخص می شود که می بینیم پول این مردم را برداشته و خرج کثافت کاری تروریستی خود در لبنان و سوریه می کنند تا آبروی مردم ایران را ببرند، اما وقتی نوبت به پیشگیری از آسیب های زلزله می رسد، می روند و با حوزه علمیه قم قرارداد می بندند تا آخوندهای متخصص در احکام تخلی، برای عدم وقوع زلزله، دعا کنند. (تصویر قرارداد فوق در انتهای این نوشت آورده شده است!)

چند روز پیش خبری از معاون وزیر کشور در وبلاگم نقل کرده بودم که او گفته بود:
"رئیس سازمان مدیریت بحران کشور با اشاره به ضرورت مقاوم‌سازی بافتهای فرسوده گفت: در حال حاضر حدود 72 هزار هکتار بافت فرسوده شهری و روستایی با جمعیتی بیش از 10 میلیون نفر در سطح استانهای مختلف کشور وجود دارد."
به دیگر عبارت، ده میلیون انسان در ساختمان هایی زندگی می کنند که حتی یک زلزله پنج ریشتری می تواند آن ساختمان ها را فرو بریزد و بکشد! در کشوری که نود و پنج درصد آن زلزله خیز است، این یعنی یک فاجعه تمام معنا! مانند این است که جان ده میلیون انسان، به طنابی سست بند است و هر لحظه امکان پاره شدن آن است!

آدم کش جنایتکاری مانند احمدی نژاد و خامنه ای که پول این مردم را می دزدند و صرف کثافت کاری تروریستی خود می کنند، قاتل هموطنان آسیب دیده ما در آذربایجان هستند.


 -----------------------------نوشته های اخیر من:





شگفتا، عجب دنیای عجیبی، بر صدر خبرها یکی صبحانه خوردن نلسون ماندلا است، دیگری جنایات بشار اسد در سوریه!

$
0
0

نلسون ماندلای بزرگ، حالش رو به بهبود است. الان اخبار گفت که امروز صبح، در بیمارستان، بر روی  تخت،  بر سر جایش نشسته، صبحانه نیز خورده است

آنقدر این مرد بزرگ است که خبر صبحانه خوردنش، شادی را به دل میلیونها انسان می آورد و بر صدر خبرها قرار می گیرد.

نلسون ماندلا، قهرمان زندگی من است.

او قریب سی سال آزار دید و زندان رفت و شکنجه شد، هر کسی جای او بود، تک تک سلول های بدنش، پر می شد از تنفر، اما این مرد بزرگ، بعد از آنکه قدرت را به دست گرفت، گفت: نمی توانم فراموش کنم، اما می توانم ببخشم!

با بخشیدن او بود که آپارتاید پایان یافت، ناظرین پیش بینی می کردند که در آفریقا، حمام خون بر پا شود، اما نلسون ماندلا با سلاح عشق و دوست داشتن، جلوی فاجعه انسانی را گرفت.

او مرد بزرگی است که اسلحه او، دوست داشتن است.

امروز به  یکی از دوستانم که از دوران آپارتاید را به چشم دیده، زنگ زدم و گفتم اگر نلسون ماندلا بمیرد، شما چه می کنید؟! پاسخ او، مرا به فکر فرو برد،  او با بغض گفت: «همه می دانیم که بالاخره یک روز نلسون ماندلا می میرد، اما هنوز ما آماده از دست دادنش نیستیم، الان نه، الان نه، الان نمی توانیم شاهد مرگش باشیم...»

عجب دنیای عجیبی است، در گوشه ای از دنیا، بشار اسد با جنایات وحشیانه اش خبر ساز می شود و در گوشه دیگری، تنها خبر صبحانه خوردن نلسون ماندلا، میلیونها نفر را به وجد می آورد...!

ای کاش به جای یکی، میلیونها نلسون ماندلا می داشتیم...!  







اولین اصل دمکراسی، خودکامه نبودن است، نباید خود را مرکز عالم فرض کنیم! /چرا حاضرم با فخرآور برای رسیدن به آزادی متحد شوم؟

$
0
0
یکی از خوانندگانعزیز این وبلاگ، چندین پیام برای من گذاشته بود و از من درباره حمایت فخرآور از شورای ملی پرسیده بود، و شاید برای او جالب بود که علی رغم انتقاد تند من به آقای فخرآور، چگونه است که حاضرم در شورای ملی فعالیت کنم، در حالی که او نیز حامی آنجا است؟!

برای اینکه به این سوال پاسخ دهم، ناچارم ابتدا نکات ذیل را به عرض برسانم: 

-          یک دیکتاتور زمانی دیکتاتور می شود که فکر می کند همه نظریات او درست است، و لذا تصمیم می گیرد نظرات خودش را علی رغم مخالفت اکثریت جامعه، اجرا کند! اینجاست که دیکتاتوری شکل می گیرد.
-          اولین اصل دمکراسی این است که ما نباید خود را مرکز عالم بدانیم، نباید تصور کنیم که هر چه ما می گوییم درست است.
-          من نمی توانم بگویم چون با آقای امیرعباس فخرآور نوعی مشکل دارم، و از روش و اندیشه او موافق نیستم، پس او حق ندارد در آینده کشورش مشارکت کند، این اولین گام به سمت دیکتاتوری است.
-          اگر قرار باشد من با فخرآور سر یک میز ننشینم، و به دلیل اختلاف شخصی، اتحادی را به هم بریزم، خیلی های دیگر هم هستند که با من مشکل دارند(!) و مرا آدم بدی می دانند. اگر چنین روشی را پیشه کنیم، هیچگاه اتحادی شکل نمی گیرد.
-          من نوعی اگر بگویم، چون با فخرآور اختلاف دارم، او نباید مشارکت کند، یعنی شخص و منیت خود را برتر از دمکراسی قرار داده ام، این آغاز دیکتاتوری است. فخرآور حق دارد در این شورا مشارکت کند، حق دارد نامزد شود و اگر رای آورد، به عنوان نماینده مردم، حق اظهار نظر دارد.
-          باید فرقی بین ما و خامنه ای باشد یا نه!؟ او نیز با نظارت استصوابی خود، اجازه حضور برخی را در انتخابات نمی دهد و می گوید آنها صلاحیت ندارند...!
-          یادمان باشد، دو بار این رژیم تا آستانه سرنگونی پیش رفت، اما به دلیل نبود یک آلترناتیو دمکراتیک، جنبش آزادی خواهی مردم ایران اخته شد و در جا زد، علی رغم اینکه سهراب و ندا و صدها جوان دیگر، خون خود را هدیه کردند، اما ما به جایی نرسیدیم.
-          آیا شایسته نیست که به حرمت خون این عزیزان، خودخواهی را کناری بگذاریم؟!
-          نکته مهم دیگر این است که در منشور پیشنهادی برای شورای ملی، روح عفو  و بخشش جاری است، چون بن مایه این منشور، از اعلامیه جهانی حقوق بشر است.
در اعلامیه جهانی حقوق بشر، رفتار برادرانه، اولین اصل این اعلامیه است.
-          به عنوان یکی از حامیان شورای ملی این را می گویم که اگر حتی خود خامنه ای نیز آمد و این منشور را امضا کرد و خواستار برگزاری انتخابات آزاد شد، باید به او خوش آمد بگوییم.
نکته مهم دیگر، اهمیت گفتگو و دیالوگ است، هر انسانی باید این اجازه را بیابد که حرف خود را بزند و دیگران آن سخن را بشنود.

فراموش نکنیم، تنها نجات ایران، برگزاری انتخابات آزاد است، و در این راه، هر که همراه ما شد، باید قدمش بر سر چشم باشد...!





نحوه گره زدن پستان بندها و طناب ها، تنها مدرکی بود که علیه قاتل زنجیره ای وجود داشت...!

$
0
0
داستان مربوط به سال 1995 است. 

داستان از انجا آغاز می شود که شخصی به نام جوهان (Johann Unterweger ) به دلیل کشتن یک زن در ایامی که خیلی جوان بوده، به زندان محکوم می شود، او در زندان وانمود می کند که متنبه شده و روش زندگی خودش را تغییر داده است، لذا بعد از چند سال، به دلیل سن کم، شامل عفو می شود و آزاد می گردد.

او در زندان کتابی می نویسد، و ذره ذره تبدیل به یک شخصیت مشهور می گردد، در برنامه های تلوزیونی شرکت می کند و در باره نحوه بهبود زندان ها سخن می گوید.
بعد از چند سال، پلیس وین، تعدادی جنازه پیدا می کند، که متعلق به زنانی بوده که از طریق فاحشگی امرار معاش می کرده اند، و نحوه کشته شدن آنها، مشخص می کند که همه آنها، به شیوه مشابهی کشته شده اند، یعنی پستان بند آنها، به دور گردن آنها پیچیده شده است.

قاتل آنقدر زرنگ بوده که هیچ اثر و ردی از خود به جا نمی گذارده است. پلیس اتریش، تنها ردی که می ابد، یک پرز از پارچه ای قرمز رنگ است که بر روی یکی از جنازه ها وجود داشته است.

در ابتدای وقوع این قتل ها، هیچ کسی به آقای جوهان مشکوک نبوده، حتی  خود آقای  جواهان، به اداره پلیس می رفته و در قالب یک روزنامه نگار، با پلیس در اینباره مصاحبه می کرده است.

چند ماهی طول می کشد، پلیس او را بشدت زیر نظر می گیرد، اما او به بهانه مسافرت، غیبش می زند. پلیس وین، بالاخره از قاضی اجازه می گیرد و خانه ی او را مورد بازرسی قرار می دهد. در خانه او، شال قرمز رنگی می یابند که او همیشه می پوشیده، و حتی در مصاحبه با پلیس یا مصاحبه های تلوزیونی نیز، به گردن داشته است. آن پرز قرمز رنگ، با آن شال، می خواند.

اما این جواهان، غیبش زده بود، ولی پلیس اتریش، در میابد که او در آمریکا و در لس آنجلس  است.

پلیس اتریش، به پلیس لس آنجلس خبر می دهد، و پلیس لس آنجلس، نیز به آنها می گوید تعدادی جنازه یافته شده است که همه زنان به وسیله پستان بند، خفه شده اند.

بعد از مدتها، پلیس آمریکا او را می یابد، اما هیچ مدرکی علیه او وجود نداشته است، تنها مدرکی که اف بی آی داشته، این بود که نحوه گره زدن طناب و یا پستان بندها، همه یکی بوده است.

کارشناسان اف بی آی، به قاضی می گویند که هر شخصی، به یک نحو طناب را گره می زند، و این تقریبا به مانند امضا، یکتا است و منحصر به فرد است، اما قاضی، این مدرک را تشخیص نمی دهد و جوهان را رها می کند. جوهان، توسط پلیس آمریکا به اتریش بازگردانده می شود.

اما در اتریش، مدارک بیشتری علیه او بود، حتی پلیس اتریش، به کمک اینترپل، محل مسافرت های او را بررسی می کند و می بینید وقتی او به پراگ و کشور چک رفته بوده، چند فاحشه در آنجا کشته شده اند!

پلیس اتریش، تحقیق گسترده ای را آغاز می کند، ماشین های قدیمی جوهان را که فروخته شده یا اوراق شده بوده را مورد بررسی قرار می دهند و بعد از تحقیقات گسترده، یک تار مو، از جوهان و دختری که در پراگ کشده شده بوده، می یابند...!

اینچنین بود که دادگاه و هیات منصفه، جوهان را به جرم کشتن ده ها زن فاحشه، به حبس ابد بدون شانس عفو، محکوم می کنند.

او حتی تا لحظه آخر نیز خود را بیگناه می دانسته و جرم خود را قبول نمی کند.

او نه ساعت بعد از صدور حکم، با استفاده از بند  شلوار، خود را به دار می زند و خود را می کشد. (یعنی با بند تنبانش!)

جالب اینجاست که کارشناسان اف بی ای، باز نحوه گره زدن آن طناب دار را بررسی می کنند و می گویند، این نحوه گره زدن، با نحوه گره زدن  پستان بندها  و دیگر وسایل قتل زنان فاحشه، یکی بوده است.

یعنی او با گره طناب دار خود، ردی به جا می گذارد و تایید می کند که او قاتل بوده است..! 

نوشته های پیشین: 



Viewing all 501 articles
Browse latest View live